مامانلغتنامه دهخدامامان . (فرانسوی ، اِ) در زبان اطفال ، نه نه . مادر. و به این معنی مأخوذ از فرانسه است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً مأخوذ از فرانسوی است . کودکان اروپائی مادر خود را چنین خطاب کنند و اکنون بیشتر بچه های شهری ایران نیز مادر خود را مامان می نامند. (فرهنگ لغات عامیانه
مامانفرهنگ فارسی معین[ فر. ] 1 - (اِ.) (در زبان کودکان ) مادر. 2 - (ص .) در تداول فارسی هر چیز خوب و قشنگ .
مامانفرهنگ مترادف و متضاد۱. ام، مام، مادر، ننه، والده، بابا، پاپا، پدر ۲. ناز، ناب، قشنگ، مامانی ۳. مطلوب، دوستداشتنی ≠ بابا، پاپا، پدر
مامانیلغتنامه دهخدامامانی . (ص نسبی ) منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل . خوب . زیبا.- تیتیش مامانی ؛ جامه ٔ زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود.و رجوع به مامان شود.|| در تداول عامه ، آدم
مامانخسلغتنامه دهخدامامانخس . [ ] (اِخ ) نام طبیبی از یونان قدیم . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مامانیلغتنامه دهخدامامانی . (ص نسبی ) منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل . خوب . زیبا.- تیتیش مامانی ؛ جامه ٔ زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود.و رجوع به مامان شود.|| در تداول عامه ، آدم
مامانخسلغتنامه دهخدامامانخس . [ ] (اِخ ) نام طبیبی از یونان قدیم . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مامانیلغتنامه دهخدامامانی . (ص نسبی ) منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل . خوب . زیبا.- تیتیش مامانی ؛ جامه ٔ زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود.و رجوع به مامان شود.|| در تداول عامه ، آدم
آدیمامانلغتنامه دهخداآدیمامان . (اِخ ) نام محلی کنار راه خوی و ماکو میان خوی و عسکرآباد، در 4000 گزی خوی .
امامانلغتنامه دهخداامامان . [ اِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ امام . رجوع به اِمام شود. || در اصطلاح اهل سلوک دو نفری را گویند که یکی از آنان در یمین قطب و نظر او در ملکوت و دیگری در یسار قطب و نظرش در ملک است . و گویند که نفر دوم از لحاظ مقام بالاتر از امام یمین است و اوست که خلیفه ٔ قطب میشود. (فرهنگ مصط