ترجمه مقاله

ماندن

māndan

۱. توقف کردن در جایی؛ اقامت کردن.
۲. باقی بودن بر حالتی.
۳. [مجاز] زنده ماندن: ◻︎ از آن بیش دشمن نبیند کسی / و گر چند ماند به گیتی بسی (فردوسی: ۷/۵۹۵).
۴. [مجاز] متحیر و متعجب بودن.
۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] بر جا گذاشتن؛ باقی گذاشتن: ◻︎ به گیتی نماند به جز نام نیک / هر آن کس که خواهد سرانجام نیک (فردوسی۲: ۱۹۷۰)، ◻︎ از امروز کاری به فردا ممان / که داند که فردا چه گردد زمان (فردوسی: ۷/۸۹).
۶. (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] زنده نگه داشتن: ◻︎ گرفتندشان در میان پیش‌وپس / از ایشان نماندند بسیارکس (اسدی: ۲۶۲)، ◻︎ نه شنگل بمانم نه خاقان چین / نه گردان و مردان توران‌زمین (فردوسی۲: ۹۹۹).
۷. [قدیمی، مجاز] خسته شدن.
۸. [قدیمی] به ارث رسیدن.
۹. [قدیمی] صبر کردن: ◻︎ بمان تا کسی دیگر آید به رزم / تو با من بساز و بیارای بزم (فردوسی: ۲/۱۸۰).

۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن
۲. توقف کردن، درنگ کردن
۳. درجا زدن
۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن
۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن
۶. زنده ماندن، زیستن، عمر کردن
۷. شبیه بودن، شباهت داشتن، مانستن
۸. بیتوته کردن
۹. دوام آور

ترجمه مقاله