ماندگارلغتنامه دهخداماندگار. [ دْ / دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی ) کند. پایدار. بادوام . آنکه بماند. ماندنی . مقابل رفتنی . آنکه آهنگ ماندن کرده است ؛ مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانن
ماندگارفرهنگ فارسی معین(دِ) (ص فا.) 1 - کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی ) کند. 2 - پایدار، ماندنی .
میاندارلغتنامه دهخدامیاندار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) واسطه و مصلح و دلال . (ناظم الاطباء). دلال و واسطه میان دو کس . (آنندراج ). || (اصطلاح زورخانه ) استاد زورخانه . (ناظم الاطباء). استاد که دیگر ورزشکاران با اشارات او و همراه او حرکات ورزشی آغاز و بدان عمل کنند. پهلوان مباشر هماهنگ ساختن حرکات ورز
ماندگارهheirloomواژههای مصوب فرهنگستانشیئی که معمولاً بهعنوان ارث و میراث نگهداری میشده و ممکن است در بافتهایی پیدا شود که بسیار جدیدتر از زمان ساخت آن باشد
ماندگاریmaintenance 1واژههای مصوب فرهنگستانآخرین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن پرهیز از رفتار اعتیادی فرد تداوم پیدا میکند متـ . مرحلۀ ماندگاری maintenance stage
بذر ماندگارorthodox seedواژههای مصوب فرهنگستانبذری که بتوان رطوبت آن را کاهش داد و در دمای زیر صفر نگهداری کرد
ماندگارهheirloomواژههای مصوب فرهنگستانشیئی که معمولاً بهعنوان ارث و میراث نگهداری میشده و ممکن است در بافتهایی پیدا شود که بسیار جدیدتر از زمان ساخت آن باشد
ماندگاریmaintenance 1واژههای مصوب فرهنگستانآخرین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن پرهیز از رفتار اعتیادی فرد تداوم پیدا میکند متـ . مرحلۀ ماندگاری maintenance stage
بذر ماندگارorthodox seedواژههای مصوب فرهنگستانبذری که بتوان رطوبت آن را کاهش داد و در دمای زیر صفر نگهداری کرد
اثر ماندگارClassic work, Classicواژههای مصوب فرهنگستانهر اثر ارزشمند و ماندگار که در قالبهای نوشتاری یا دیداری یا شنیداری بهصورت اصل یا اقتباس یا ترجمه بهطور مرتب تجدیدچاپ شود و مورد نقد و تفسیر قرار گیرد