مانعةلغتنامه دهخدامانعة. [ ن ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مانع. ج ، مانِعات ، مَوانِع. (ناظم الاطباء). رجوع به مانع شود.- مانعةالجمع ؛ناسازوار. ناسازگار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و ق
اصحاب مانعهلغتنامه دهخدااصحاب مانعه . [ اَ ب ِ ن ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیروان مکتب فلسفی شک و ارتیاب . مرتابین . شکاکون . و این اصطلاح ، یعنی اصحاب مانعه را فارابی بکار برده است .
مانعه الاغیارواژهنامه آزادجلوگیرنده موارد ناخواسته ، گفته می شود جامعة الاکناف و مانعةالاغیار - بدین معنی است که دلیل یا مورد باید پوشش دهنده تمام زوایای مطلب بوده و در عین حال از موارد و یا مطالب بی مورد و زائد جلو گیری نماید . اصطلاح "جامع و مانع" بودن با حذف این دو کلمه "اکناف" و "اغیار" بکار رفته و مصرف می شود .
مانعه الجمعواژهنامه آزاددو به دو ناسازگار - Mutually exclusive مانعة الجمع؛ منفصله مانعة الجمع قضیه ای است که در آن به تنافی و ناسازگاری دو طرف ـ در موجبه ـ و یا عدم تنافی آن دو ـ در سالبه ـ در صدق، نه در کذب، حکم شده است. یعنی در موجبه حکم می شود به اینکه اجتماعی دو طرف ناممکن است، اما ارتفاعشان ممکن می باشد؛ و در سالبه ح
سازگارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، هموار، مساعد، جور، باب دندان، مناسب حال، برازنده، جفتوجور، همساز، موافق، همطراز مناسب، قابل انطباق، پذیرا هماهنگ، همزمان قراردادی مانعةالخلو
مانعةلغتنامه دهخدامانعة. [ ن ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مانع. ج ، مانِعات ، مَوانِع. (ناظم الاطباء). رجوع به مانع شود.- مانعةالجمع ؛ناسازوار. ناسازگار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و ق
مانعةلغتنامه دهخدامانعة. [ ن ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مانع. ج ، مانِعات ، مَوانِع. (ناظم الاطباء). رجوع به مانع شود.- مانعةالجمع ؛ناسازوار. ناسازگار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و ق
متمانعةلغتنامه دهخدامتمانعة. [ م ُ ت َ ن ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث متمانع : و الادویة المسهله والمدرة فی اکثر الاثر متمانعة الافعال . (ابوعلی سینا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمانع شود.
ممانعةلغتنامه دهخداممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را از چیزی بازداشتن . (مصادر زوزنی ). کسی را از چیزی واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن و منع کردن . (غیاث اللغات ). || در اصطلاح ، عبارت از آن است که سائل مقدمات