ماهتابیلغتنامه دهخداماهتابی . (ص نسبی ، اِ مرکب ) شبی ماهتابی ، لیلة قمراء؛ شبی مهتابی . مهتاب شب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || چیزی که مهتاب بدو رسیده باشد مثل آفتابی . (آنندراج ). || مهتابی . عمارتی بلند مسطح بی سقف ، خواه از گچ و سنگ و خشت و خواه از خاک که پیش ایوان یا در میان صحن و سرای
مواثبةلغتنامه دهخدامواثبة. [ م ُ ث َ ب َ ] (ع مص ) بر همدیگر برجستن و حمله کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). با کسی برجستن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). برجستن به یکدیگر. با کسی برجستن به جنگ . ثوار. مناوره . مساوره . مصاوله . (یادداشت مؤلف ). || عامه به معنی
ماهیتابهگویش اصفهانی تکیه ای: tâba طاری: mâhitâva طامه ای: mâhitâve طرقی: mâhtâva کشه ای: mâhitova نطنزی: mâhitove