مباشرلغتنامه دهخدامباشر. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) اختیارکننده . (آنندراج ) (غیاث ). || به خود به کاری در شونده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که به خودی خود قیام در کاری کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). متولی کاری به تن خویش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جماع کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصط
مباشردیکشنری فارسی به انگلیسیprocurator, caretaker, churchwarden, factor, guardian, lieutenant, overseer, steward
مباشرتلغتنامه دهخدامباشرت . [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباشرة عربی ) جماع کردن . (غیاث ). مجامعت . (ناظم الاطباء). با کسی نزدیکی کردن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود. (فرهنگ علوم سیدجعفرسجادی ص 460). م
مباشرةلغتنامه دهخدامباشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ) جماع کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (آنندراج ). با کسی جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به خودی به کاری قیام کردن . (دهار) (از من
مباشرینلغتنامه دهخدامباشرین . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ، اِ) مردمان مباشرکار. (ناظم الاطباء). ج ِ مباشر. پیشکاران . عاملین . متصدیان : و هر یک از عمال و حکام و مباشرین مالیات دیوانی تأخیر در وجوه انفاذی خزانه ٔ عامره مینمودند. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی چ <span class="hl" dir="ltr
مباشرتفرهنگ فارسی عمید۱. نظارت کردن.۲. [قدیمی] بهدست خود کاری کردن؛ به نفس خود کاری انجام دادن؛ اقدام به کاری کردن.۳. [قدیمی] جماع کردن.
مباشرتلغتنامه دهخدامباشرت . [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباشرة عربی ) جماع کردن . (غیاث ). مجامعت . (ناظم الاطباء). با کسی نزدیکی کردن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود. (فرهنگ علوم سیدجعفرسجادی ص 460). م
مباشرت و ملزوماتلغتنامه دهخدامباشرت و ملزومات . [ م ُ ش ِ رَ وَ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فرهنگستان ایران بجای این کلمه کارپردازی را برگزیده و آن اداره ای است که لوازم کار و وسائل وزارتخانه و بنگاهی را تهیه می کند. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 87 و ماده ٔ
مباشرةلغتنامه دهخدامباشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ) جماع کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (آنندراج ). با کسی جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به خودی به کاری قیام کردن . (دهار) (از من
مباشرینلغتنامه دهخدامباشرین . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ، اِ) مردمان مباشرکار. (ناظم الاطباء). ج ِ مباشر. پیشکاران . عاملین . متصدیان : و هر یک از عمال و حکام و مباشرین مالیات دیوانی تأخیر در وجوه انفاذی خزانه ٔ عامره مینمودند. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی چ <span class="hl" dir="ltr