مبایعتلغتنامه دهخدامبایعت . [ م ُ ی َ ع َ ] (ع اِمص ) (از: مبایعة» عربی ) مبایعه . بیعت کردن : طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span class="hl" dir=
مباحثلغتنامه دهخدامباحث . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَبحَث و فارسیان بمعنی بحث استعمال کنند. (آنندراج ). ج ِ مبحث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : مباحثی که در آن حلقه ٔ جنون میرفت ورای مدرسه و قیل و قال مسئله بود. حافظ (از آنندراج ).
مباحیتلغتنامه دهخدامباحیت . [ م ُ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حلالیت و روایی و حلال بودن . (ناظم الاطباء).
مباهتلغتنامه دهخدامباهت .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) دروغ باف . نعت فاعلی مذکر از مباهتة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دروغ بافنده و دروغ سازنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
علی اسدیلغتنامه دهخداعلی اسدی . [ ع َ ی ِ اَ س َ] (اِخ ) ابن نیار اسدی ناصری ، ملقّب به شیخ الشیوخ صدرالدین . وی استاد خط المستعصم خلیفه ٔ عباسی بود و در روز مبایعت با مستعصم ، او با وزیر و استادالدار ازمردم بیعت گرفتند. (از تجارب السلف نخجوانی ص 356).
مساهمتلغتنامه دهخدامساهمت . [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمة. مشارکت . (غیاث ). شریک و هم بهره و هم نصیب و مساوی در بهره و نصیب شدن . انبازی کردن . شریک شدن . || (اِمص ) انبازی . شرکت . و رجوع به مساهمة شود : او نیز اندرآن مبایعت مساهمت نموده و به امارت وسلطنت او همداستان
استادالدارلغتنامه دهخدااستادالدار. [ اُ دُدْ دا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) وکیل دار. استاد سرای . یکی از مناصب عهد خلفای عباسی : اما وزیر ابن یونس چون ببغداد آمد ناصر خلیفه پسر بخاری را نیابت وزارت داده بود و باز معزول کرده و در آن حال ابن حدیده وزیر بود. ابن یونس را باز طلبید و مخزن به او بسپرد و کار
خرید و فروختلغتنامه دهخداخرید و فروخت . [ خ َ دُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) داد و ستد. خرید و فروش . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی بود چندی خرید و فروخت بیابان ز لشکر همی برفروخت . فردوسی .و در خرید و فروخت جلد باش . (قابوسنامه ).بسو