مبتدعلغتنامه دهخدامبتدع . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) تازه پیدا شده و بتازگی اختراع شده و اختراع نو و تازه . (ناظم الاطباء).
مبتدعلغتنامه دهخدامبتدع . [ م ُ ت َ دِ] (ع ص ) اهل بدعت . (منتهی الارب ). بدعت کننده . (آنندراج ) (غیاث ). مخترع و ملحد. و کسی که عقیده ٔ تازه در دین آورد و بدعت گذارد؛ طایفه ٔ مبتدعه ، گروه ملحد و اهل بدعت . (از ناظم الاطباء). آن که بدعت در دین نهد. بدعت گذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <spa
مبتدئهلغتنامه دهخدامبتدئه .[ م ُ ت َ دِ ءَ ] (ع ص ) (اصطلاح فقهی ) زنی است که برای اولین بار حیض شود و یا عادت معینی نداشته باشد.
مبتدیلغتنامه دهخدامبتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) شروع کننده و آغازکننده . (ناظم الاطباء). آغازکننده ، مقابل منتهی . (آنندراج ). آغازکننده . شروع کننده . || نوآموز و بی وقوف و شاگردی که تازه شروع در تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). نوآموز. تازه کار. نوچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="h
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
متبدعلغتنامه دهخدامتبدع . [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده و مبتدع . (آنندراج ). مخترع . مصنف . مخترع . بدعت گذارنده . (ناظم الاطباء). || افسانه گو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتدع و تبدع شود.