مبرزلغتنامه دهخدامبرز. [ م ُ ب َ ر رَ ] (ع ص ) ظاهر و روشن . (غیاث ). پیدا. پدیدار. (یادداشت دهخدا).
مبرزلغتنامه دهخدامبرز. [ م َرَ ] (ع اِ) پایخانه . حاجت جای . (آنندراج ). پایخانه .(غیاث ). متوضا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حاجت جای . (منتهی الارب ). متوضا. طهارتجای . غسل خانه . مطهره . حاجتگاه . ادب خانه . قدمگاه . خلا. کنیف . مستراح . کنار آب . طهارت خانه . مبال . بیت الخلاء. آبشت
مبرزلغتنامه دهخدامبرز. [ م ُ ب َرْ رَ / رِ ] (ع ص ) شخصی که بر اصحاب خود فائق آمده باشد در فضل و شجاعت (آنندراج ). بزرگ و نامور. (غیاث ). کسی که بر اقران خود در فضل و شجاعت فائق آمده باشد. فائق . برجسته . ادیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :<
مبرزلغتنامه دهخدامبرز. [ م ُ رَ ] (ع ص ) فاش کننده و آشکارکننده . (ناظم الاطباء). ناشر. (از فرهنگ جانسون ).
مبرزلغتنامه دهخدامبرز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) فاش کرده شده . کتاب مبرز، نامه ٔ بازگشاده .(ناظم الاطباء). انتشار یافته . (از فرهنگ جانسون ).
چاه مبرزلغتنامه دهخداچاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).
مبرجلغتنامه دهخدامبرج . [ م ُ ب َرْ رَ ] (ع ص ) نوعی از حله که بر وی صورت برج باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از حله که بر آن صورت بروج تصویر نموده باشند. یقال :له وجه مسرج و علیه ثوب مبرج . (از اقرب الموارد).
مبرجلغتنامه دهخدامبرج . [ م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) لاف زننده از فضل و لیاقت خود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
چاه مبرزلغتنامه دهخداچاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).
مبارزلغتنامه دهخدامبارز. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَبرَز. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبرز شود.
چاه مبرزلغتنامه دهخداچاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).