مبشرلغتنامه دهخدامبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن احمدبن عمرو مکنی به ابی الرشید و ملقب به برهان رازی از علماء ریاضی قرن ششم هجری است . اصلاً از اهل ری و مولدش بسال 530 هَ . ق . در بغداد بود. به قول ابن قفطی در زمانهای نزدیک به ایام وی ، او د
مبشرلغتنامه دهخدامبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر معروف به ابولبابه . رجوع به ابولبابه و امتاع الاسماع ص 37 شود.
مبشرلغتنامه دهخدامبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن فاتک . رجوع به ابوالوفاء و عیون الانباء و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 358 و معجم الادباء و تاریخ الحکماء شود.
مبشرلغتنامه دهخدامبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابومحمد جعفربن مبشر معتزلی به سال 234 فوت کرده است . از جمله کتابهایی که به او نسبت داده شده ، الحکایة والحکمی است . و رجوع به خاندان نوبختی اقبال صص 123-<span class="hl" dir="
مبشرلغتنامه دهخدامبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (ع ص ) مژده ور. (از منتهی الارب ). خبر خوش رساننده . (آنندراج ) (غیاث ). بشیر و بشارت دهنده و مژده دهنده . (ناظم الاطباء). مژده دهنده . (مهذب الاسماء). مژده دهنده . نویدگر. نویدرسان . مُقَزِّع . بشارت دهنده . بشیر. مژده آور. ج ، مبشرین . (یادداشت دهخد
مبسرلغتنامه دهخدامبسر. [ م ُ س ِ] (ع ص ) خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء).مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود.
مبصرلغتنامه دهخدامبصر. [ م َ ص َ ] (ع اِ) حجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجت . دلیل واضح . (از اقرب الموارد). حجت و حجت واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبصرلغتنامه دهخدامبصر. [ م ُ ب َص ْ ص َ ] (ع ص ) روشن و هویدا و آشکار و ظاهر ساخته شده . (ناظم الاطباء).
مبصرلغتنامه دهخدامبصر. [ م ُ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) بیننده . (آنندراج ). آنکه ظاهر و نمایان میکند و نیز نظرکننده و شناساننده . (ناظم الاطباء). بابصیرت . که بصیرت دارد : من قول جهان را به ره چشم شنودم نشگفت که بسیار بود قول مبصر. ناصرخسرو.
مبصرلغتنامه دهخدامبصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بیننده و بابصیرت و هوشیار. (ناظم الاطباء). || متوسط از جامه و از گویایی و رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || (در تداول این عصر) خلیفه ٔ مواظب اطاق درس و آداب شاگردان . (یادداشت دهخدا). مراقب . شاگردی که از جانب معلم یا
مبشراتلغتنامه دهخدامبشرات . [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبشرة. مژده دهندگان . || بادهایی که بعد آن باران آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادهایی که از باران مژده میدهند و پس از آن باران می آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). بادهای باران آرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
مبشرهلغتنامه دهخدامبشره . [ م ُ ب َش ْ ش َ رَ ] (ع ص ) مبشرة. مؤنث «مُبَشَّر» مژده داده شده .- عَشَره ٔ مبشره . رجوع به همین کلمه شود.
مبشرهلغتنامه دهخدامبشره . [ م ُ ب َش ْ ش ِ رَ / رِ ] (ازع ، ص ) مبشرة. مؤنث «مُبَشِّر». رجوع به مبشر شود.
مبشرةلغتنامه دهخدامبشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع ص ) امراءة مؤدمة مبشرة؛ زن دانا و حاذق و تجربه کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبشر شود.
مبشر بناملغتنامه دهخدامبشر بنام . [ م ُ ب َش ْ ش ِ رِب ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی علیه السلام است چه مردم را بشارت داد به آمدن خاتم پیغمبران (ص ). (غیاث ) (آنندراج ). حضرت عیسی ، چه مردمان را از آمدن آن حضرت (ص ) خبر داد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبشر شود.
مبشراتلغتنامه دهخدامبشرات . [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبشرة. مژده دهندگان . || بادهایی که بعد آن باران آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادهایی که از باران مژده میدهند و پس از آن باران می آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). بادهای باران آرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
مبشرهلغتنامه دهخدامبشره . [ م ُ ب َش ْ ش َ رَ ] (ع ص ) مبشرة. مؤنث «مُبَشَّر» مژده داده شده .- عَشَره ٔ مبشره . رجوع به همین کلمه شود.
مبشرهلغتنامه دهخدامبشره . [ م ُ ب َش ْ ش ِ رَ / رِ ] (ازع ، ص ) مبشرة. مؤنث «مُبَشِّر». رجوع به مبشر شود.
مبشرةلغتنامه دهخدامبشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع ص ) امراءة مؤدمة مبشرة؛ زن دانا و حاذق و تجربه کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبشر شود.
ام مبشرلغتنامه دهخداام مبشر. [ اُم ْ م ِ م ُب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) نام دو تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 278 و 279 شود.