مبطونلغتنامه دهخدامبطون . [ م َ ] (ع ص ) دردمند شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که نالد از شکم . (مهذب الاسماء). دردمند شکم وگرفتار درد شکم و بیماری شکم . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی از بطن ، دردمند شکم ، آنکه درد شکم دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی را گویند که از شکم علیل باشد و در
مبطونفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) کسی که نمیتواند غایط و باد خود را نگه دارد و باید برای هر نماز وضوی خود را تجدید کند.۲. آنکه شکمش درد میکند.
مبطونفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کسی که به درد شکم مبتلی شود. 2 - مبتلی به اسهال مزمن . 3 - کسی که همواره از او باد و غایط خارج شود و به اندازة یک نماز فرصت و مهلت نداشته باشد، چنین شخص باید برای هر نماز یک وضو بگیرد.
مبطانلغتنامه دهخدامبطان . [ م ِ ] (ع ص ) رجل مبطان ؛ مرد بزرگ شکم از بسیاری خوردن . (مهذب الاسماء). بسیارخوار. شکم پرور و کلان شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکم بنده . شکم خوار. شکم پرور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آنکه از پرخوری شکم وی همیشه کلان می باشد و شکم پرست . (ناظم الاطباء).
مبطنلغتنامه دهخدامبطن . [ م ُ ب َطْ طَ ] (ع ص ) باریک شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مبطن . باریک میان . (از مهذب الاسماء). مرد باریک شکم از گرسنگی . (ناظم الاطباء). || دزی در ذیل قوامیس عرب ذیل «بطن » آرد: لباس مُبَطَّن ، لباس لائی انداخته و پوشانده شد
دل دردیلغتنامه دهخدادل دردی . [ دِ دَ ] (ص نسبی ) آنکه مبتلی به شکم درد مزمن است . مبطون . (یادداشت مرحوم دهخدا).
زیرهلغتنامه دهخدازیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که جزو اعظم آن زیره باشدمعجون کمونی خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). کمون . تخم گیا
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی سر کوه . (منتهی الارب ). || کناره ٔ شمشیر. حد سیف . ج ، حِرَف . || ناقه ٔ استوار و باریک میان . ناقه ٔ تهیگاه برآمد
طاوسلغتنامه دهخداطاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال الدین دمیری در حیوةالحیوان آورده که