متابعلغتنامه دهخدامتابع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) محکم و استوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متابعلغتنامه دهخدامتابع. [ م ُ ب ِ] (ع ص ) پس رو و پیرو. (آنندراج ). پس روی کننده و پیاپی کننده و در پی کسی رونده در عمل و پیوسته و پیرو و مطیع. (ناظم الاطباء). تبعیت کننده . پیرو : همه اختران رای او را متابعهمه خسروان حکم او را مسخر. فرخی
متابةلغتنامه دهخدامتابة. [ م َ ب َ ] (ع اِمص ) اقرار و اعتراف به پشیمانی . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ).
مثابهلغتنامه دهخدامثابه . [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) حد و مرتبه . (آنندراج ). اندازه . مقدار. حد. درجه . منزلت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم رود در آتش و نقصان نیابد از تب و تاب . <p cla
مثابةلغتنامه دهخدامثابة. [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (ترجمان القرآن ). جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای گردآمدن مردم پس از پراکنده شدن . (از اقرب الموارد). || منزل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میانه ٔ چاه که آب در
مثوبةلغتنامه دهخدامثوبة. [ م َ ب َ / م َث ْ وَ ب َ ] (ع اِ) پاداش نیکی . (دهار). پاداش به نیکی . (ترجمان القرآن ). پاداش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء). ثواب . (اقرب الموارد). جزای نیکی و اجرت عبادت در آخرت . (غیاث ). اجر و مزد. ج ، م
متابعتلغتنامه دهخدامتابعت . [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) متابعة. پیروی کردن . تبعیت کردن . || (اِمص ) مأخوذ از تازی پیروی و اطاعت و فرمان برداری . (ناظم الاطباء).پیروی . پس روی . تبعیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اعیان هر دو بطن از بنی هاشم ، علویان و عباسیان بر طاعت و م
متابعةلغتنامه دهخدامتابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) پس روی کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پس روی کردن . (زوزنی ) (یادداشت دهخدا). پس روی عمل کسی کردن . یقال تابعته علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیروی کردن فلان را بر این کار. (ناظم الاطباء). || در پی یکدیگر رفتن در عمل . (منت
رنگفرهنگ فارسی عمیدبز کوهی: ◻︎ شیر بینم شده متابع رنگ / باز بینم شده مسخر خاد (مسعودسعد: ۱۱۰)، ◻︎ رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ما / آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ (سوزنی: ۲۳۲).
پی داشتنلغتنامه دهخداپی داشتن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) قوت و چسبندگی داشتن . کشش داشتن . صاحب ریع بودن . || دنباله داشتن . || دارای عصب بودن .- پی کسی داشتن ؛ متابع او بودن . هوای او داشتن . براستای وی رفتن . بدنبال او رفتن <spa
اریسلغتنامه دهخدااریس . [ اَ ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ). برزگر. (مهذب الاسماء). ج ، اراریس (مهذب الاسماء)، اریسون . (منتهی الارب ). || مؤلفین جهانگیری و برهان گویند: اریس در عربی به معنی متابع آمده است ، ولی در قوامیس عرب بدین معنی دیده نشد. ظاهراً اصل مزارع بوده و غلط از کاتب است .
میلیلغتنامه دهخدامیلی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) آنکه در میل و اراده و خواهش و آرزوی خود آزاد باشد. (ناظم الاطباء). || دمدمی مزاج در تداول عامه .که بر اراده ای ثابت و استوار نباشد. که از نظامات ونسقها دقیقاً پیروی نکند و هرگاه که خواهد به کاری پردازد که متابع
تاراج زدنلغتنامه دهخداتاراج زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) چپاول و غارت کردن . کلمه ٔ تاراج در قدیم گاهی با زدن صرف میشده است : و مالهای ایشان جمله تاراج زد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). اگر مزدک خزانه ٔ تو تاراج زند منع نتوانی کردن چون متابع رای او شدی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص <spa
متابعتلغتنامه دهخدامتابعت . [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) متابعة. پیروی کردن . تبعیت کردن . || (اِمص ) مأخوذ از تازی پیروی و اطاعت و فرمان برداری . (ناظم الاطباء).پیروی . پس روی . تبعیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اعیان هر دو بطن از بنی هاشم ، علویان و عباسیان بر طاعت و م
متابعةلغتنامه دهخدامتابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) پس روی کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پس روی کردن . (زوزنی ) (یادداشت دهخدا). پس روی عمل کسی کردن . یقال تابعته علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیروی کردن فلان را بر این کار. (ناظم الاطباء). || در پی یکدیگر رفتن در عمل . (منت