متابعت

motābe'at

معنی

پیروی‌.

مترادف

۱. اتباع، اطاعت، اقتفا، پیروی، تبعیت، تمکین، دنبالهروی
۲. پیروی کردن، متابعت کردن

جست‌وجوی دقیق

متابعت

لغت‌نامه دهخدا

متابعت . [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) متابعة. پیروی کردن . تبعیت کردن . || (اِمص ) مأخوذ از تازی پیروی و اطاعت و فرمان برداری . (ناظم الاطباء).پیروی . پس روی . تبعیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اعیان هر دو بطن از بنی هاشم ، علویان و عباسیان بر طاعت و م

متابعت

فرهنگ فارسی عمید

پیروی‌.

متابعت

دیکشنری فارسی به عربی

اتل

متابعت

فرهنگ فارسی معین

(مُ بِ عَ) [ ع . متابعة ] (مص ل .) پیروی و فرمانبرداری کردن .

متابعت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اتباع، اطاعت، اقتفا، پیروی، تبعیت، تمکین، دنبالهروی ۲. پیروی کردن، متابعت کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

متابعت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اتل

متابعت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

تبعیت کردن، پیروی کردن، فرمان بردن، تمکین کردن ≠ سرپیچیدن

متوبد

لغت‌نامه دهخدا

متوبد. [ م ُ ت َوَب ْ ب ِ ] (ع ص ) سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی آسایش و بدبخت در زندگانی . (ناظم الاطباء).

مثابت

لغت‌نامه دهخدا

مثابت . [ م َب َ ] (ع اِ) این لفظ برای تشبیه آید بمعنی مانند و این لفظ در حقیقت اسم ظرف است مشتق از ثوب و ثوبان که به معنی بازگشت باشد مثل منزله از نزول است پس تجرید کرده به معنی مطلق جای باشد. (غیاث ) (آنندراج ).- بمثابت ِ ؛ بمانندِ. همانندِ. بمنز

مثوبت

لغت‌نامه دهخدا

مثوبت . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جزای نیکی . (غیاث ) : رب العالمین گوید گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت . (کشف الاسرار ج 2 ص 529).پذرفته

جست‌وجوی مشابه

متابعت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اتل

متابعت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

تبعیت کردن، پیروی کردن، فرمان بردن، تمکین کردن ≠ سرپیچیدن

جست‌وجوی متن

لَّا أَتَّبِعُ

فرهنگ واژگان قرآن

پیروی نمی کنم - متابعت نمی کنم

لَا تَقْفُ

فرهنگ واژگان قرآن

دنبال مگير - متابعت نكن - پيروي نکن (از ماده قفا - يقفو - قفوا و به معناي متابعت است ، قافيه شعر را هم از اين جهت قافيه ميگويند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهاي قبل از خودش متابعت ميکند )

conformance

دیکشنری انگلیسی به فارسی

انطباق، پیروی، متابعت، هم نوایی

اقتفا

فرهنگ مترادف و متضاد

اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت

واجب الاتباع

لغت‌نامه دهخدا

واجب الاتباع . [ ج ِ بُل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ص مرکب ) آنکه (یا آنچه ) سزاوار متابعت باشد. (ناظم الاطباء). آنکه یا آنچه متابعت از او واجب شود.

جست‌وجوی هم‌آغاز

متابعت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اتل

متابعت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

تبعیت کردن، پیروی کردن، فرمان بردن، تمکین کردن ≠ سرپیچیدن

درپیوند

بیشتر بدانید

متابعت

motābe'at

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

فرهنگ واژگان قرآن

فرهنگ واژگان قرآن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد