متبادرلغتنامه دهخدامتبادر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) آن که پیشی گیرد و بشتابد. (آنندراج ). پیشی گیرنده . (غیاث ) (از منتهی الارب ). پیشی گیرنده و شتابنده . (ناظم الاطباء). || زودرسنده و زودکننده و به سرعت شتابنده بسوی ذهن . (آنندراج ). به سرعت شتابنده به سوی ذهن . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، هر چیزی
متبادرفرهنگ فارسی عمیدپیشیگیرنده.⟨ متبادر به ذهن: واردشده به ذهن؛ چیزی که ناگهان به خاطر میآید.
آتمینفرهنگ نامها(تلفظ: ātmin) (ترکی) (به مجاز) اسبسوار ؛ [البته در برخی از گویشهای زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر میکند گو اینکه معنای اصلی آن ' اسب سوار شو ' میباشد] .
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده، سابقالذکر، عنوانشده، پیشگفته، فوقالذکر، گفتهشده، اخیرالذکر، متأخر، اخیر سابق، مقدم درزمان ◄ماقبل، قبل مربوط بهزمان گذشته ◄قبلی مکرر
مندراگورلغتنامه دهخدامندراگور. [ م َ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) به لاتینی «مندراگوراس » . از گیاهان نواحی گرمسیر است که ریشه ٔ آن در قسمت های سفلی دارای برجستگی است و سپس دو شعبه شده و اندام انسان رادر ذهن متبادر میکند. از خانواده ٔ «سولاناسه » است و در ادوار کهن آن را دارای خواص بسیار گمان می کردند و