متبدللغتنامه دهخدامتبدل . [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) بدل چیزی گیرنده .(آنندراج ). کسی که می گیرد چیزی را عوض چیزی . || دگرگون شده . تبدیل شونده . || آن که واژگون می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبدل شود.- متبدل شدن ؛ دگرگون گردیدن . تبدیل شدن :<
متبدلفرهنگ فارسی معین(مُ تَ بَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بدل گیرنده چیزی را. 2 - تبدیل شونده ؛ ج . متبدلین .
متبذللغتنامه دهخدامتبذل . [ م ُ ت َ ب َذْ ذِ ] (ع ص ) بذله پوش و کسی که عمل نفس خود کند و بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتذل [ م ُ ت َ ذِ ] و تبذل شود.
متبادللغتنامه دهخدامتبادل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) معاوضه کننده . (آنندراج ). || معاوضه کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبادل شود.
هیوهلغتنامه دهخداهیوه . [ هی وَ / وِ ] (اِ) متجدد شدن و تجدد یافتن . || متبدل و متغیر گردیدن . (آنندراج ) (انجمن آرا).
متحوللغتنامه دهخدامتحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) گردنده . دیگرگون شونده . متبدل . جابه جاشونده . و رجوع به تحول شود.
متغیر گردیدنلغتنامه دهخدامتغیر گردیدن . [ م ُ ت َ غ َی ْ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) متغیر گشتن . دگرگون شدن حال کسی یا چیزی : همچون از وی پرسی گوید من نه آنم که تو دیدی ، و او همان است ، لکن حالش متغیر گشت . (کشف الاسرار ج 2 ص <span class="hl"
حرف دخیللغتنامه دهخداحرف دخیل . [ ح َ ف ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هرحرف متحرک که میان تأسیس و رَوی ّ افتد آنرا دخیل خوانند، از بهر آنکه بمیان دو حرف لازم درآمده است ، و او بجنس خویش لازم نیست و روا باشد که به حرف دیگر متبدل شود. و از شعراء عجم هرکس که ا