متجلدلغتنامه دهخدامتجلد. [ م ُ ت َ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) خودسر و بی باک و دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متجالدلغتنامه دهخدامتجالد. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) به شمشیر زننده بعض مر بعض را. (آنندراج ). مشغول به جنگ و جدال و مر یکدیگر را شمشیر زننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجالد شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد ابوالحسین کاتب . یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 1 ص 129 ببعد) آرد: حمزه در زمره ٔ اهل اصفهان ذکر او آورده و گوید که ابوالحسین احمدبن سعد در ایام القاهرباﷲ بعمل خراج منصوب