متحدلغتنامه دهخدامتحد. [ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (ع ص ) (از «و ح د») یکی شده . (آنندراج ). پیوسته و متفق و موافقت کرده و متصل و یکی شده و یکی کرده . (ناظم الاطباء) : پس بدین سبب آنچ پوست او رقیق بود و متحد بود پوست او به لب ، لب او دو نیمه بود. (قراضه ٔ طبیعیات ص <span cl
متحددیکشنری عربی به فارسیمتحد , وابسته , هم پيمان , هم عهد کردن , متعهد کرد , تشکيل کشورهاي متحد دادن
متحیضلغتنامه دهخدامتحیض . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زن بازمانده از حیض . (آنندراج ). || زن بازمانده از نمازدر ایام حیض . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیض شود.
متعیدلغتنامه دهخدامتعید. [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص ) بی رحم و بیداد و ظالم و ستمگر. || خشمگین و غضبناک . || بناحق تهمت زننده . || تهدیدکننده و ترساننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعید شود.
متعیطلغتنامه دهخدامتعیط. [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص ) شتر ماده که سالها باردار نگردد. (آنندراج ). شتری که سالها باردار نگردد بی آن که نازا باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعیط شود.
متهیثلغتنامه دهخدامتهیث . [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دهنده و بخشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متهیضلغتنامه دهخدامتهیض . [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) استخوان شکسته ٔ دوپاره شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیض شود.
متحدیتلغتنامه دهخدامتحدیت . [ م ُ ت ت َ ح ِی ْ ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یگانگی واتحاد و اتفاق . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متحدیلغتنامه دهخدامتحدی . [ م ُ ت َ ح َدْ دی ] (ع ص ) برابری کننده در کاری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). معتدل و میانه رو. (از فرهنگ جانسون ). || پارسا و پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدی شود.
متحدبلغتنامه دهخدامتحدب . [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) مهربانی کننده بر کسی . (آنندراج ). نیک خواه و مهربان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و ماده ٔ بعد شود.
متحدبةلغتنامه دهخدامتحدبة. [م ُ ت َ ح َدْ دِ ب َ ] (ع ص ) امراءة متحدبة؛ زن بیوه ٔ شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. (ناظم الاطباء). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدب شود.
متحدثلغتنامه دهخدامتحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دَ ] (ع اِ) جای سخن گفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و تحدث شود.
unitesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتحد می شود، متحد کردن، یکی کردن، بهم پیوستن، متفق کردن، وصلت دادن، ترکیب کردن
متحدیتلغتنامه دهخدامتحدیت . [ م ُ ت ت َ ح ِی ْ ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یگانگی واتحاد و اتفاق . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متحدیلغتنامه دهخدامتحدی . [ م ُ ت َ ح َدْ دی ] (ع ص ) برابری کننده در کاری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). معتدل و میانه رو. (از فرهنگ جانسون ). || پارسا و پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدی شود.
متحدبلغتنامه دهخدامتحدب . [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) مهربانی کننده بر کسی . (آنندراج ). نیک خواه و مهربان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و ماده ٔ بعد شود.
متحدبةلغتنامه دهخدامتحدبة. [م ُ ت َ ح َدْ دِ ب َ ] (ع ص ) امراءة متحدبة؛ زن بیوه ٔ شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. (ناظم الاطباء). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدب شود.
متحدثلغتنامه دهخدامتحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دَ ] (ع اِ) جای سخن گفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و تحدث شود.
سازمان ملل متحدلغتنامه دهخداسازمان ملل متحد. [ ن ِ م ِ ل َ ل ِ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (اِخ ) مؤسسه ای است بین المللی که از نمایندگان 83 کشور تشکیل میگردد. افزایش روز افزون ارتباطات بین المللی وجود مؤسساتی را برای تنظیم این ارتباطات ایجاب میکند. ازین روی بعد از پایان جنگ اول