متحرسلغتنامه دهخدامتحرس . [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) خود را پاس دارنده . (آنندراج ). آگاه و هوشیار و خبردار و عاقبت اندیش و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحرس شود.
متحرزلغتنامه دهخدامتحرز. [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) در پناه شونده . خویشتن دار : تقدیر آسمانی شیر شرزه را اسیر صندوق گرداند ... و شجاع مقتحم را بددل متحرز. (کلیله و دمنه چ قریب ص 92). و رجوع به تحرز شود.
متعرزلغتنامه دهخدامتعرز. [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) سخت و دشوار گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آزرده و مشوش و حیران . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعرز شود.
متعرسلغتنامه دهخدامتعرس . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) دوستی کننده با زن و فریفته گردنده بر وی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مایل و شایق به زن خود و فریفته ٔ به آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعرس شود.
متعرشلغتنامه دهخدامتعرش . [ م ُ ت َع َرْ رِ ] (ع ص ) پاینده و ثابت ورزنده به جائی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پایدار وساکن و مقیم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعرش شود.
متهرشلغتنامه دهخدامتهرش . [ م ُ ت َ هََ رْ رِ ] (ع ص ) ابر که واگردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابر واگردیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهرش شود.