متخاصملغتنامه دهخدامتخاصم . [ م ُ ت َ ص ِ] (ع ص ) با یکدیگر خصومت کننده . (آنندراج ). خصومت کننده . و با همدیگر جنگ کننده . || مأخوذ ازتازی ، خصم و دشمن و حریف در ادعا. (ناظم الاطباء).
متخشملغتنامه دهخدامتخشم . [ م ُ ت َ خ َش ْ ش ِ ] (ع ص ) گوشت بوی گرفته . (آنندراج ). لحم متخشم ؛ گوشت مانده ٔ بوی گرفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشم شود. || بسیار مست . (اقرب الموارد).رجل متخشم ؛ مرد مست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متخاصمینلغتنامه دهخدامتخاصمین . [ م ُ ت َ ص ِ م َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متخاصم . دو دشمن . || (اصطلاح حقوقی ) مدعی و مدعی علیه . (آنندراج ). مدعی و مدعی علیه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصم شود.
متخاصمینلغتنامه دهخدامتخاصمین . [ م ُ ت َ ص ِ م َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متخاصم . دو دشمن . || (اصطلاح حقوقی ) مدعی و مدعی علیه . (آنندراج ). مدعی و مدعی علیه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصم شود.