متخصصلغتنامه دهخدامتخصص . [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص گردیده . (آنندراج ). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته . (ناظم الاطباء) : بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی . (چهارمقاله ). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بها
متخصصفرهنگ فارسی عمیدکسی که در کاری بهخصوص مهارت و بصیرت دارد.۲. (پزشکی) پزشکی که در رشتهای خاص تخصص یافته است.۳. (صفت) مختص؛ مخصوص.
آتشفشانشناسvolcanist, volcanologistواژههای مصوب فرهنگستانمتخصصی که در مورد فورانهای آتشفشانی مطالعه میکند
باستانشناسarchaeologistواژههای مصوب فرهنگستانپژوهشگر متخصصی که دربارۀ گذشتۀ انسان ازطریق بقایای مادی مطالعه و آن را بازسازی میکند
سرپرست دادگانdatabase administratorواژههای مصوب فرهنگستانمتخصصی دارای دانش کامل در مدیریت و طراحی و بهینهسازی و فعالسازی دادگان
کاراندامشناسphysiologistواژههای مصوب فرهنگستانفرد متخصصی که کارِ اندامهای موجود زنده و اجزای آنها را مطالعه میکند