متدرجلغتنامه دهخدامتدرج . [ م ُ ت َ دَرْ رِ ] (ع ص ) آن که اندک اندک قریب گردد. (آنندراج ). آهسته آهسته و کم کم پیش رفته . (ناظم الاطباء). آن که آهسته و به تدریج پیش رود. و رجوع به تدرج شود.
متضرجلغتنامه دهخدامتضرج . [ م ُ ت َ ض َرْ رِ ] (ع ص ) خون آلود. (آنندراج ). آغشته به خون . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گلگون رخسار و سرخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درخش پهن گسترده شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجو
متدرجاًلغتنامه دهخدامتدرجاً. [ م ُ ت َ دَرْ رِ جَن ْ ] (ع ق ) بطور آهستگی و تدریج و کم کم . (ناظم الاطباء). به تدریج . آهسته آهسته : متدرجاً پله های ترقی را طی خواهدکرد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تدریجاً شود.
تسلسللغتنامه دهخداتسلسل . [ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیوسته شدن و روان شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و
متدرجاًلغتنامه دهخدامتدرجاً. [ م ُ ت َ دَرْ رِ جَن ْ ] (ع ق ) بطور آهستگی و تدریج و کم کم . (ناظم الاطباء). به تدریج . آهسته آهسته : متدرجاً پله های ترقی را طی خواهدکرد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تدریجاً شود.