متدلوژیلغتنامه دهخدامتدلوژی . [ م ِ ت ُ دُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) بخشی از منطق که درباره ٔ روشهای مختلف معرفت و علوم تحقیق کند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متد و متدلژی در همین لغت نامه شود.
متدلژیلغتنامه دهخدامتدلژی . [ م ِ ت ُ دُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) فلسفه ٔ علمی . منطق عملی . متدلژی (شناخت روش ) را می توان مطالعه ٔ نفسانیات عالمی دانست که روش صحیحی را به کار می بندد. متدلژی علمی است دستوری ،زیرا برای فکر، قواعدی مقرر می دارد و تعیین می کند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جس
متدلیلغتنامه دهخدامتدلی . [ م ُ ت َ دَل ْ لی ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). مسرور و خرم . (ناظم الاطباء). || چیزی آویزنده از درخت . (آنندراج ). آویزان و آویخته از درخت . (ناظم الاطباء). || فرود آینده از بالا به نشیب . (آنندراج ). فرود آینده . (ناظم الاطباء). || خوش طبعو لطیفه گو. || نزدیک و نز
سیاستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی راهکار، روش، دستورالعمل، استراتژی، خطمشی نحوۀاداره، دانش حکومت کردن، حکمرانی دوراندیشی، آیندهنگری روششناسی، متدلوژی دیپلماسی ◄تدبیر▼
رفتارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردار، سلوک، منش، اخلاق، روش، مسلک، مشی، هنجار، شیوۀ عمل، راهوروش، عمل پُز، ظاهر منظر، منظره لحن، ندا حرکت، حرکات بدن، زبان ایما و اشاره، اطوار، حرکت معنیدار تربیت، ادب برخورد، تدبیر، طرز، مشرب، استیل، سَبْک، طور، نحوه، شیوه، طریقه، استاندارد، رویه، قاعده، روش، نسق، اسلوب، را
قاعدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رمول، اصل، آیین، میزان، معیار، ضابطه، نورم، ارزش، ناموس، دستور، اصول، فریضه مقررات، قانون هامورابی، کُد، کُد ناپلئونی، قانون استاندارد، رویه، روش، شیوه، اسلوب، طریقه ◄ رفتار، تدبیر، سَبْک، عمل کوک مسلک، قاعده اخلاقی خط حزبی، خط، رهنمود، دنبالهروی مبانی، ارکان، مبادی قاعدهمندی، قانونمندی