متزهدلغتنامه دهخدامتزهد. [ م ُ ت َ زَهَْ هَِ ] (ع ص ) عبادت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیندار و پارسا و زاهد. (ناظم الاطباء). کسی که زهد ورزد و عبادت کند. و رجوع به تزهد شود.
متجعدلغتنامه دهخدامتجعد. [ م ُ ت َ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) موی پیچان . (آنندراج ). ورکشیده شده و ترنجیده و موی در پیچان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجعد شود.
متجاهدلغتنامه دهخدامتجاهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) بسیار کوشش کننده و آن که قوت و توانائی را در کار بندد. (آنندراج ). سعی کننده و زحمت کشنده و جهدکننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهد شود.
متزیدلغتنامه دهخدامتزید. [ م ُ ت َ زَی ْی ِ ] (ع ص ) گران کننده ٔ نرخ . (آنندراج ). نرخ گران شده و بالا رفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که به تکلف افزاید در سخن و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می افزاید بر تأویل کلام و ضمیمه ای
متجاثیلغتنامه دهخدامتجاثی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر بر زانو نشسته . (آنندراج ). زانو به زانو نشسته . || زانو زده و به روی زانو نشسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود.
متزایدلغتنامه دهخدامتزاید. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) افزون شونده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افزون شده . اضافه شده . زیاد گشته . زیادتر و افزونتر و بیشتر و فراوانتر. (ناظم الاطباء). افزون : و هرگاه که ماده بر تب اندررگها پختن آغاز کند آن روز تب متزاید بود. (ذخیره ٔ
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلطان صلاح الدین ملک المحسن . وی استماع حدیث کرد و بسیار نوشت و مردی متواضع و متزهّد بود بر محدثین افضال بسیار میکرد و مایل بتشیع بود و به سال 634 هَ . ق . درگذشت .
عدویةلغتنامه دهخداعدویة. [ ع َ وی ْ ی َ ] (اِخ ) دختر اسماعیل عدوی قیسی است . یکی از زنان بزرگ جهان اسلام است که در عرفان و تصوف سیری داشت بسیار متزهد و عابد بود. عطار در وصفش گوید آن مخدره ٔ خدر خاص ، آن مستوره ٔ ستراخلاص ، آن سوخته ٔ عشق و اشتیاق ، آن شیفته ٔ قرب و احتراق ، آن گم شده ٔ وصال
علی حمیریلغتنامه دهخداعلی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ )محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی . پدر حسن صباح . او مردی متزهد بود و در ری به سر می برد. حاکم آن ولایت یعنی ابومسلم رازی همواره با او مخالفت می کرد، و علی نزد ابومسلم می رفت و با اقوال مختلف و قسم های گوناگون خود را مبری می س
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بناکتی (امیر...). خوندمیر (در دستور الوزراء ص 263) آرد: وزیر قوبلاقاآن بن تولی خان بن هولاکوخان بود و در تقویت اهل اسلام و تمشیت مهام امت حضرت خیرالانام سعی و اهتمام تمام مینمود. در روضةالصفا مسطور است که قوبلاقاآن زما