متشبهلغتنامه دهخدامتشبه . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده بچیزی . (آنندراج ). مانند و هم سان و مشابه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشابه شود.- متشبه مبطل ؛ کسانی اند که خود را در زمره ٔ صوفیان اظهار می کنند و از حیلت عقاید
متشبعلغتنامه دهخدامتشبع. [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) به تکلف سیر نماینده خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خود را به تکلف سیر می نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشتن آرا به زیادت از وسع خود و نازنده بدان و فی الحدیث : المتشبع بما لا یملک کلابس ثوبی زور. (منتهی الارب ) (
متصبحلغتنامه دهخدامتصبح . [ م ُ ت َ ص َب ْ ب ِ ] (ع ص ) پگاه آینده . (آنندراج ). پگاه آینده و آن که بامداد می رسد. (ناظم الاطباء). || کسی که پگاه می خوابد و به خود مشغول می گردد. || خورنده ٔ در بامداد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصبح شود.
متصابیلغتنامه دهخدامتصابی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) میل کننده به سوی کودکی و بازی و لهو. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مایل به عشق بازی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصابی شود.
متصبیلغتنامه دهخدامتصبی . [ م ُ ت َ ص َب ْ بی ] (ع ص ) (از«ص ب و») آن که خود را به کودکی زند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). || به خوشی فریبنده . (ناظم الاطباء). کسی که خوشی را بخودمی بندد. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصبی شود.
مرائیهواژهنامه آزادمتشبّه مبطل به زهّاد،جماعتى باشند که از براى قبول خلق ترک زینت دنیا کنند و خاطر از جمع اسباب دنیوى باز گیرند و بدان طلب تحصیل جاه کنند درمیان مردم.و ممکن بود که بر بعضى حال ایشان مشتبه شود و پندارند که ایشان ازدنیا اعراض کلّى کردهاند.و ایشان خود بترک مال جاه خریدهاند ترکوا الدّنیاللدّنیا.و ممکن که
مذکرةلغتنامه دهخدامذکرة. [ م ُ ذَک ْ ک َ رَ ] (ع ص ) آن زن که بر خلقت مذکران بود. (مهذب الاسماء). زنی که بر خلقت مردان بود. (منتهی الارب ). زن متشبه به ذکور. متذکرة. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). ذکرة. (متن اللغة). || بلای سخت . (منتهی الارب ). داهیه ٔشدیده . (اقرب الموارد). || ناقة مذکرة؛ ما
صوفیهلغتنامه دهخداصوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری در اسلام پدید گشتند و بخاطر طرز تفکر، لباس ، خوراک ، عبادت و ریاضت مخصوص ، بدین نام