متصیدلغتنامه دهخدامتصید. [ م ُ ت َ ص َی ْ ی ِ ] (ع ص ) شکار جوینده . (آنندراج ). مایل به صید و شکار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متصیدلغتنامه دهخدامتصید. [ م ُ ت َ ص َی ْی َ ] (ع اِ) شکارگاه : در ناحیت کشمیر خوش متصیدی و مرغزاری نزه بود. (کلیله چ مینوی ، ص 158).و حریص بر صید فهود و صقور سبب کثرت متصیدات مرو ازنیشابور... (تاریخ جهانگشا). و رجوع به تصید شود.
متشیطلغتنامه دهخدامتشیط. [ م ُ ت َ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) سوخته . (آنندراج ). سوخته و نیم سوخته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لاغر و نزار. (آنندراج ). لاغرشده از بسیاری جماع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تشیط شود.
متسودلغتنامه دهخدامتسود. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) نکاح کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردی که عروسی می کندو زن می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسود شود.
متشوذلغتنامه دهخدامتشوذ. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) عمامه بر سر بندنده خویشتن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).عمامه پوشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوذ شود.
متشوطلغتنامه دهخدامتشوط. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) نیک راننده اسب را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که مانده می کند اسب خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوط شود.