متطرقلغتنامه دهخدامتطرق . [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] (ع ص ) ضرب خورده . || متفرق . || راه گیرنده باشد. (آنندراج ). راه یابنده و راه پیداکننده . (غیاث ). || آن که مقابلی می کند و دچار می شود و روبرو می گردد و تعرض می نماید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تطرق شود. || پیشوا وپیشرو و رهنما
متتارکلغتنامه دهخدامتتارک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) دست بدارنده و گذارنده . (آنندراج ). یکدیگر را ترک کننده و از یکدیگر دست بردارنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تتارک شود.
متطارقلغتنامه دهخدامتطارق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتران در پی یکدیگررونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتران که در پی یکدیگر می روند و گام می نهند در جای پای دیگری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تطارق شود.
کرسیادلغتنامه دهخداکرسیاد. [ ] (اِ) سنگی سیاه و خشن است به سختی چنانکه سوهان بر او کار نکند. چون او را کلس کنند کلس او سفید شودو آن کلس سفید با نوشادر ضم کرده یک جزء بر هفت جزءزیبق نهند منعقد شود و متطرق گردد. (نزهةالقلوب ).
ذعرلغتنامه دهخداذعر. [ذُ ] (ع اِ) ترس . خوف . بیم . خشیت . رعب . رهب . فزع . فرق . هراس . دهشت . وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 155).
نجدتلغتنامه دهخدانجدت . [ ن َ دَ ] (ع اِمص ) شجاعت . دلیری . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . نوع دوم از یازده نوع تحت جنس شجاعت ، و آن عبارت است از آنکه نفس واثق بود به ثبات خود تا در حال نزع ، خوف و فزع بر او متطرق نگردد و حرکات نامنظم ازاو صادر نشود. (نفایس الفنون ). رجوع به نجدة شود.<br
نوازغلغتنامه دهخدانوازغ . [ ن َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازغة . (معجم متن اللغة) : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته بود و خیالی که به حواشی خاطر او متطرق شده بود و نوازغ ظنون عنان طمأنینت و سکون از دست او ستده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 156</sp
خانقاهلغتنامه دهخداخانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) مکان بودن مشایخ و درویشان . معرب «خانگاه » و مرکب از «خانه » و «گاه » است . نظیر: «منزلگاه » و «مجلس گاه » فارسیان بسکون «نون » نیز استعمال کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . خانه ای که درویشان و مشا