متعامللغتنامه دهخدامتعامل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) داد وستدکننده . و رجوع به تعامل شود. || قبول کننده ٔ معامله . طرف مقابل معامله . پذیرنده ٔ معامله .
متحامللغتنامه دهخدامتحامل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) به خود گیرنده کار را به مشقت . (آنندراج ). || کسی که رنج می دهد و می آزارد. || صابر و شکیبا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحامل شود.
متحامللغتنامه دهخدامتحامل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع مص ) کار را به مشقت به خود گرفتن . تحامل فی الامر، و بالامر متحاملا و تحاملا. || در کسی قوه ٔ شکیبائی بودن : ما فی فلان متحامل . || (اِ) جای شکیبائی :هذا متحاملنا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
متحمللغتنامه دهخدامتحمل . [ م ُ ت َ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) بردارنده ٔ بار و بر خود گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باربردارنده و باربردار. (ناظم الاطباء) : ساحل تو محشر است نیک بیندیش تا بچه بار است کشتیت متحمل . ناصرخ
متعمللغتنامه دهخدامتعمل . [ م ُ ت َ ع َم ْ م ِ ] (ع ص ) سختی کشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ساعی در کار و زحمت کش . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمل شود.
متحملفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] مجبور به تحمل رنج و سختی.۲. [مجاز] بردبار.۳. [مجاز] آنکه رنج و سختی را تحمل میکند.۴. [قدیمی] باربردار.
فروشندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی زیتور، متعامل، فروشندۀ انحصاری، مونوپولی، کسبه، دستفروش، تاجر، تهیهکننده، امضاکننده
گشتالتGestaltواژههای مصوب فرهنگستانشکل ادراکی کامل و برساخته متشکل از عناصری یکپارچه و متعامل بهنحویکه هیئت کلی آن ویژگیهایی دارد که تکتک عناصر سازندۀ آن فاقد آن هستند متـ . هیئت
خریدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی شتری، مصرفکننده، پیشنهاددهنده، طالب، متعامل، امضاکننده، ارائهدهندۀ بالاترین قیمت سرویس خواهنده، متقاضی، مراجع، ارباب رجوع، خواهش
همطرازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، شخص همطراز، همعرض، همتا، همکار کمیسیون همعرض طرف، رقیب، هماورد، شخص مبارز نظیر، قرین، مانند، جفت، لنگه، زوج، همسر، بدیل، مقابل، جانشین، مرادف ◄ دوگانه متعاقد، متعامل، متعاهد، امضاکننده
امضاکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد، معاملهکننده، کارفرما، پیمانکار، متعاقد، معامل، متعامل، متعاهد، همطراز، حریف، رقیب، خریدار، فروشنده گواه، گواهیدهنده پا طرفین قرارداد، امضاکنندگان، متعاقدین، متعاملین، متعاهدین طرفِ دعوی