متعبلغتنامه دهخدامتعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) مانده گردیده . (از منتهی الارب ). مانده و عاجز و خسته . (ناظم الاطباء) : دل را نکرد باید مغرورتن رانداشت باید متعب . مسعودسعد.- بعیر متعب ؛ شتری که یکی از استخوانه
متعبلغتنامه دهخدامتعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مانده گرداننده . (آنندراج ). کسی که مانده و خسته می گرداند. (ناظم الاطباء). || زحمت کش و محنت طلب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || آکننده و پرکننده ٔآوند. || استخوان پیوند گرفته ٔ بازشکسته .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
متعیبلغتنامه دهخدامتعیب . [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص )عیب کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ملامت کننده و متهم سازنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعیب شود.
مثعبلغتنامه دهخدامثعب . [م َ ع َ ] (ع اِ) ناودان و آبراهه . ج ، مثاعب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متهیبلغتنامه دهخدامتهیب . [ م ُ ت َ هََی ْ ی ِ ] (ع ص ) بد دل . ترسنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مثعبلغتنامه دهخدامثعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) آب روان شده از آبراهه و جز آن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متعبدلغتنامه دهخدامتعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) عبادت کننده و بسیار عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی ... (گلستان ). یاد دارم که در ا
متعبداتلغتنامه دهخدامتعبدات . [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] (ع اِ) اعمال و قربانیهائی که در ایام حج در مکه ٔ معظمه بجای آورند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متعبسلغتنامه دهخدامتعبس . [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) ترش روی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبس شود.
متعبهللغتنامه دهخدامتعبهل . [ م ُ ت َ ع َ هَِ ] (ع ص ) بازایستاده از چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن که بازداشته نشود از چیزی که خواهد و اراده کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متعب بن عبدالغتنامه دهخدامتعب بن عبدا. [ م ُ ع ِ ب ِ ن ِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) از امرای آل رشید است که در سرزمین نجد حکومت داشته است (سنه ٔ 1283) متعب پس از برادرش طلال امارت حائل و اطراف آن را به دست گرفت لیکن طولی نکشید که بدست فرزندان طلال کشته شد. (از اعلام زرکل
متعب بن عبدالعزیزلغتنامه دهخدامتعب بن عبدالعزیز. [ م ُ ع َ ب ِب ْ ن ِ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) از امراء آل رشید است که در سرزمین نجد پس از پدر امارت داشت (سنه ٔ 1324) و حوزه ٔ قلمروش حائل و کوه شمر بود و با ابن سعود قرارداد صلحی منعقد کرد که برطبق این معاهده ابن سعود قصیم ر
متعبدلغتنامه دهخدامتعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) عبادت کننده و بسیار عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی ... (گلستان ). یاد دارم که در ا
متعبداتلغتنامه دهخدامتعبدات . [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] (ع اِ) اعمال و قربانیهائی که در ایام حج در مکه ٔ معظمه بجای آورند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).