متعذرلغتنامه دهخدامتعذر. [ م ُ ت َ ع َذْذِ ] (ع ص ) دشوار. (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). کار دشوار. دشوار و مشکل . || محال . (ناظم الاطباء). محال . مقابل ممکن . ناممکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دوم آن که مطلوب خداوند غم ، یا از دست رفته ای باشد و اندریافتن
متحدرلغتنامه دهخدامتحدر. [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) فرودآینده . (آنندراج ). فرودشونده ، مانند آب از ابرو اشک از چشم . (ناظم الاطباء) و رجوع به تحدر شود.
متعذر وصفهدیکشنری عربی به فارسیوصف ناپذير , توصيف ناپذير , نامعلوم , غير قابل اظهار , نا گفتني , غيرقابل بيان
متعذر وصفهدیکشنری عربی به فارسیوصف ناپذير , توصيف ناپذير , نامعلوم , غير قابل اظهار , نا گفتني , غيرقابل بيان