متعززلغتنامه دهخدامتعزز. [ م ُ ت َ ع َزْ زِ ] (ع ص ) ارجمند و کمیاب گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نادر و کمیاب و پربها و گران و عزیز. (ناظم الاطباء). مقرب گرامی : از نهیب سلطان به یکی از متعززان اقصای هند التجا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <s
متحززلغتنامه دهخدامتحزز. [ م ُ ت َح َزْ زِ ] (ع ص ) بریده شده . (آنندراج ). بریده شده وقطع شده . (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحزز شود.
متهززلغتنامه دهخدامتهزز. [ م ُ ت َ هََ زْ زِ ] (ع ص ) جنبنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). درخت جنبنده از باد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهزع شود.
متعججلغتنامه دهخدامتعجج . [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) خانه که از دود پر گردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ پر از دود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجج شود.
متعجسلغتنامه دهخدامتعجس . [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) متکبر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متکبر و خودبین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجس شود.
متهجسلغتنامه دهخدامتهجس . [ م ُ ت َ هََ ج ْ ج ِ ] (ع ص ) نان فطیر ناخواسته یعنی بی خمیر . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خبز متهجس ، یعنی نان فطیر که خمیر آن نرسیده باشد و متهجش با شین مصحف این کلمه است . (از اقرب الموارد). نان فطیر که خمیر آن برنیامده باشد. (ناظم الاطباء). نان فطیر که خمیر آن