متعلملغتنامه دهخدامتعلم . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ) تعلیم گیرنده ، یعنی تلمیذ و شاگرد. (غیاث ) (آنندراج ). آموخته شده و پند داده شده و آموزنده و طالب علم . (ناظم الاطباء). آموزنده . یادگیرنده . تعلیم گیرنده : و چون عزیمت در اینکار پیوست آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم
متحلملغتنامه دهخدامتحلم . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) به تکلف بردباری نماینده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف بردباری و شکیبائی کند. (ناظم الاطباء). || کودک پیه ناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر و کودک و ملخ و سوسمار فربه و پیه ناک . (ناظم
متحالملغتنامه دهخدامتحالم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) حلیم نماینده از خود که نباشد. (آنندراج ). کسی که خود را حلیم پندارد وحلیم نباشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحالم شود.
متعالملغتنامه دهخدامتعالم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) با هم بداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مر همدیگر را دانا کرده . (ناظم الاطباء). || دانای همه چیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالم شود.
متعلمینلغتنامه دهخدامتعلمین . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متعلم در حالت نصَبی و جری . رجوع به متعلم و تعلم شود.
متعلمینلغتنامه دهخدامتعلمین . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متعلم در حالت نصَبی و جری . رجوع به متعلم و تعلم شود.