متعنتلغتنامه دهخدامتعنت . [ م ُ ت َ ع َن ْ ن َ ] (ع ص ) کسی که در خواری و ذلت درآمده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعنت شود.
متعنتلغتنامه دهخدامتعنت .[ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) طلبکارخواری کسی . یقال جأه ُ متعنتاً؛ ای طالباً زلته ُ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده . (آنندراج ) (غیاث ). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فض
متحنطلغتنامه دهخدامتحنط. [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ] (ع ص ) مرده ای که خوشبوی شده باشد به حنوط و حنوط بوی خوشی است برای مردگان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دفن شده ٔ با حنوط و گیاههای خوشبو. (ناظم الاطباء).
متحنثلغتنامه دهخدامتحنث . [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ] (ع ص ) توبه کننده از گناه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که پرهیز می کند از گناه و دفع می کند گناه را. (ناظم الاطباء). || کسی که ترک می کند بت پرستی را و گوشه می گیرد از آن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متعندلغتنامه دهخدامتعند. [ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) دشمن و بدخواه و عنادکننده . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، دشمن و بدخواه و عناد کننده . (ناظم الاطباء).