متعودلغتنامه دهخدامتعود. [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص ) خوگر و عادت کننده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : چه سایر بندگان و خدمتکاران به انعام و بخشش خداوندی متعودند. (گلستان ). و رجوع به تعود شود.
متعوثلغتنامه دهخدامتعوث . [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص ) سرگشته و حیران آشفته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوث شود.
متعوذلغتنامه دهخدامتعوذ. [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص ) پناه گیرنده . (آنندراج ). کسی که پناه میگیرد و پناهنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوذ شود.
متهودلغتنامه دهخدامتهود. [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] (ع ص ) توبه کننده . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). توبه کرده . (ناظم الاطباء). التایب . (مهذب الاسماء). || جهود شونده . (آنندراج ). یهودی شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ||
متحاتلغتنامه دهخدامتحات .[ م ُ ت َحات ت ] (ع ص ) برگ فروریخته . || پوست بازکنده و خراشیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحات و تحاتت شود.
متحاثلغتنامه دهخدامتحاث . [ م ُ ت َ حاث ث ] (ع ص ) برانگیزاننده بعضی را بربعضی . || یکدیگر را به میل حیات بخشنده وزندگانی دهنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).