متفرسلغتنامه دهخدامتفرس . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) تحصیل دانش نماینده بواسطه ٔ نشان و علامت . (ناظم الاطباء). داننده بعلامت و نشان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که مطلبی را از راه علامت و نشانه دریابد : و متفرسان نجوم و متکیسان طب . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص <span
متفرشلغتنامه دهخدامتفرش . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) مرغی که بال باز میکند و می گستراند آن را برای فرود آمدن و نشستن بر چیزی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرش شود.
متفارصلغتنامه دهخدامتفارص . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) به نوبت دارنده آب را.(از منتهی الارب ). نوبت داشته شده . (ناظم الاطباء).
بالغتنامه دهخدابا. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مصاحبت باشد. (هفت قلزم ). و