متفقهلغتنامه دهخدامتفقه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِه ْ ] (ع ص ) فقیه .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). عالم به علم فقه . فقیه و دانای شرع الهی . (ناظم الاطباء). دانشمند در مسائل شرعی . ج ، مُتَفَقِّهَة و مُتَفَقِّهین : از بی ادبی باشد و از پست مقامی سجع متنبی گفتن پی
متفقهفرهنگ فارسی معین(مُ تَ فَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که خود را فقیه معرفی کند. 2 - فقیه ، دانشمند؛ ج . متفقهین .
متفقحلغتنامه دهخدامتفقح . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آماده ٔ بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || گل گشاده و شکفته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گل شکفته . (ناظم الاطباء).
متفقعلغتنامه دهخدامتفقع. [ م ُ ت َ ف َق ْق ِ ] (ع ص ) نبات متفقع؛گیاه که چون خشک شود سخت گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متفقةلغتنامه دهخدامتفقة. [ م ُت ْ ت َ ف ِق َ ] (ع ص ) متفقه . مؤنث متفق . رجوع به متفق شود.- دایره ٔ متفقه ؛(در اصطلاح عروض ) دایره ای عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. و رجوع به بدیع جلال همائی دوره ٔ دوم ص 143
متفکهلغتنامه دهخدامتفکه . [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِه ْ ] (ع ص ) به شگفت آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متعجب و آشفته و حیران و نادم و پشیمان . (ناظم الاطباء).
مُؤْتَفِکَةَفرهنگ واژگان قرآنزیر و رو کننده (بعضي از مفسرين گفتهاند : مؤتفکه عبارت است از قراء و آباديهاي قوم لوط که اهل خود را ائتفاک کرد ، يعني زير و رو کرد . احتمال هم دادهاند که مراد از مؤتفکة اعم از قراي قوم لوط و تمامي قريههايي باشد که سکنه آنها در تاريخ بشريت دچار عذاب شده و منقرض شدند ، و خرابههاي آن قريهها و علامتهايي
متفقههلغتنامه دهخدامتفقهه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِهَْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متفقه . متقثهین : فواید و عواید آن خیر به عامه ٔ علما و متفقهه برسیده (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441).
دائره ٔ متفقهلغتنامه دهخدادائره ٔ متفقه . [ ءِ رَ / رِ ی ِ م ُت ْ ت َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوائر عروضی . رجوع به دوائر عروضی و دایره ٔ عروضی و نیز رجوع به متفقه شود.
متفقةلغتنامه دهخدامتفقة. [ م ُت ْ ت َ ف ِق َ ] (ع ص ) متفقه . مؤنث متفق . رجوع به متفق شود.- دایره ٔ متفقه ؛(در اصطلاح عروض ) دایره ای عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. و رجوع به بدیع جلال همائی دوره ٔ دوم ص 143
پیمالغتنامه دهخداپیما. (اِخ ) نام ایالتی است در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه ٔ آمریکا. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیتلغتنامه دهخداپیت . (اِخ ) نام نهری در جمهوری کالیفرنی از جماهیر متفقه و منبع عمده ٔ رود ساکرمنتو. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیدادلغتنامه دهخداپیداد. (اِخ ) نام قصبه ای است در جمهوری میشیگان از جماهیر متفقه ٔ مکزیک ، در 125هزارگزی شمال غربی مولیا در ساحل چپ نهرلرما منصب به بحیره ٔ شاپاله . (قاموس الاعلام ترکی ).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ](اِخ ) عبدالعزیزبن علی ابراهیم مکنی به ابومحمد متفقه . راوی بود و از ابوبکر اسماعیلی و غطریفی و جز آن دو روایت کرد و ببغداد بین سالهای سیصد ونود تاچهارصد درگذشت . (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 208).
متفقههلغتنامه دهخدامتفقهه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِهَْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متفقه . متقثهین : فواید و عواید آن خیر به عامه ٔ علما و متفقهه برسیده (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441).
دائره ٔ متفقهلغتنامه دهخدادائره ٔ متفقه . [ ءِ رَ / رِ ی ِ م ُت ْ ت َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوائر عروضی . رجوع به دوائر عروضی و دایره ٔ عروضی و نیز رجوع به متفقه شود.