متقنلغتنامه دهخدامتقن . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) استوار و محکم . (غیاث ) (آنندراج ). استوار. مبرم . متین . رزین . محکم . مستحکم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یگانه گشته از اهل زمانه به الفاظ متین و رای متقن .منوچهری .
متقنلغتنامه دهخدامتقن . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج ). محکم کننده . استوارکننده . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء). || آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. (ناظم الاطباء).
متقنلغتنامه دهخدامتقن . [ م ُت ْ ت َ ق ِ ] (ازع ، ص ) بیگمان داننده . (آنندراج ). بی شبهه و بیگمان ویقین و دانسته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متقندیکشنری عربی به فارسیاستادانه درست شده , بزحمت درست شده , به زحمت ساختن , داراي جزءيات , بادقت شرح دادن
متقینلغتنامه دهخدامتقین . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آراسته شونده و آراسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آراسته وزینت داده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متقینلغتنامه دهخدامتقین . [ م ُت ْ ت َ ] (ع ص ، اِ) جمع عربی متقی در حالت نصبی و جری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صادقین و فا طلب از قانتین ادب وز متقین حیا وز مستغفرین بیان . خاقانی .چون چنین خواهی خدا خواهد چنین میدهد حق
متیقنلغتنامه دهخدامتیقن . [ م ُ ت َ ی َق ْ ق َ ] (ع ص ) بی گمان و به یقین دانسته . یقین و بر کنار از شبهه و گمان و تردید.- قدر متیقن ؛ آنچه بر آن یقین باشد. آنچه به یقین در تمام اقوال و عقاید و مفاهیم مختلف وجود دارد. قدر مسلم چنانکه در مشکوک بودن حکمی نسبت به موضو
متیقنلغتنامه دهخدامتیقن . [ م ُ ت َ ی َق ْ ق ِ ] (ع ص ) بیگمان داننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- متیقن گردیدن ؛ متیقن گشتن . به یقین دانستن چیزی : رنگ از رخ پریده متیقن به قتل خود گردید. (مجمل التواریخ گلستانه ، ص <sp
متقنبلغتنامه دهخدامتقنب . [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) آفتاب فروشونده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متقنزلغتنامه دهخدامتقنز. [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) صیاد و صید جوینده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنز شود.
متقنصلغتنامه دهخدامتقنص . [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) شکارجوینده و شکارکننده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنص شود.
متقنعلغتنامه دهخدامتقنع. [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) خود را پوشنده به جامه . (از منتهی الارب ). قناع پوشیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متقنبلغتنامه دهخدامتقنب . [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) آفتاب فروشونده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متقنزلغتنامه دهخدامتقنز. [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) صیاد و صید جوینده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنز شود.
متقنصلغتنامه دهخدامتقنص . [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) شکارجوینده و شکارکننده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنص شود.
متقنعلغتنامه دهخدامتقنع. [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) خود را پوشنده به جامه . (از منتهی الارب ). قناع پوشیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).