متقیللغتنامه دهخدامتقیل . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که در نیمروز شراب خورد. (آنندراج ). آن که در نیمروز می خوابد یا شراب میخورد. || مشابه و مانند. || آب فراهم آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیل شود.
متکللغتنامه دهخدامتکل . [ م ُت ْ ت َ ک ِ ] (ع ص ) (از «وک ل ») آن که باو کاری گذاشته شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که کاری را به کسی واگذار میکند و اعتماد بر آن می نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به اتکال شود.
متکیللغتنامه دهخدامتکیل . [ م ُ ت َ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) در صف پسین لشکر ایستاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیل و تکلی شود.
مثقللغتنامه دهخدامثقل . [ م ُ ث َق ْ ق َ ] (ع ص ) سنگین بار و گران سنگ گردانیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گران شده . گرانبار شده . سنگین شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- قتل مثقل ؛ با سنگ و جز آن کشتن کسی را :
مثقللغتنامه دهخدامثقل . [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص ) گران سنگ گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه بار را سنگین می کند و گران سنگ می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثقیل شود.
مثقللغتنامه دهخدامثقل . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) گرانبار شده از وام و قرض . (ناظم الاطباء). || گرانبار شده از مرض . (از ذیل اقرب الموارد). || گرانبار شده . سنگین بار شده : مثقلان خاک برجا ماندندسابقون السابقون در راندند. مولوی (مثنوی چ خاور ص <s