متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هلاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک . (ناظم الاطباء). || بیابان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).
متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده .(غیاث ) (از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده . (ناظم الاطباء). مُهلِک . (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک . کشنده . قاتل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج ن
مطلفلغتنامه دهخدامطلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بخشنده . (آنندراج ). عطاکننده و بخشاینده و رایگان و ناچیز گرداننده و خون باطل شده و رایگان گشته . (ناظم الاطباء). بخشنده . رایگان و ناچیز کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متألفلغتنامه دهخدامتألف . [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ) مدارات نماینده با کسی . (آنندراج ). کسی که موافقت می کند و مدارا نماید با دیگری جهت حصول نیک بختی . (ناظم الاطباء). || عطاکننده کسی را تا مایل سازد او را بسوی خود. (آنندراج ). || معلم . (ناظم الاطباء). || سازوار و همدم و موافق و رفیق و مص
متلافلغتنامه دهخدامتلاف . [ م ِ ] (ع ص ) بسیار تلف کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده . یقال ، رجل مخلاف متلاف . (ناظم الاطباء). سخت مسرف . مخلاف . مضیاع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متلحفلغتنامه دهخدامتلحف . [ م ُ ت َ ل َح ْ ح ِ ] (ع ص ) لحاف سازنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تلحف شود.
متلفتلغتنامه دهخدامتلفت . [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) نیک برگشته نگرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که سر را برمیگرداند جهت نگریستن چیزی . (ناظم الاطباء).
متلفظلغتنامه دهخدامتلفظ. [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تکلم کننده و سخن گوینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفظ شود.
متلفعلغتنامه دهخدامتلفع. [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) پوشیده و جامه در خود پیچیده . || آن که پیری وی را در گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلفع شود.
متلففلغتنامه دهخدامتلفف . [م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آن که جامه در خود درپیچد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه بر خود پیچیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفف شود.
متلفقلغتنامه دهخدامتلفق .[ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آن که درپیوندد به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در پیوسته و متحد شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تلفق شود.
متلفتلغتنامه دهخدامتلفت . [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) نیک برگشته نگرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که سر را برمیگرداند جهت نگریستن چیزی . (ناظم الاطباء).
متلفظلغتنامه دهخدامتلفظ. [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تکلم کننده و سخن گوینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفظ شود.
متلفعلغتنامه دهخدامتلفع. [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) پوشیده و جامه در خود پیچیده . || آن که پیری وی را در گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلفع شود.
متلففلغتنامه دهخدامتلفف . [م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آن که جامه در خود درپیچد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه بر خود پیچیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفف شود.
متلفقلغتنامه دهخدامتلفق .[ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آن که درپیوندد به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در پیوسته و متحد شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تلفق شود.