متماثللغتنامه دهخدامتماثل . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) مشابه و مانند همدیگر شونده . (غیاث )(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همسرو مانند هم و مثل هم . (ناظم الاطباء). || بیماری که به به شدن نزدیک شود. (آنندراج ). بیمار به شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع
حرف متماثللغتنامه دهخداحرف متماثل . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ث ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متماثله شود.
متمثللغتنامه دهخدامتمثل . [ م ُ ت َ م َث ْ ث ِ ] (ع ص ) پدیدکننده ٔ مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اقامه کننده ٔ مثل و مثل آورنده . (ناظم الاطباء). || آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رج
حروف متماثلهلغتنامه دهخداحروف متماثله . [ ح ُ ف ِ م ُ ت َ ث ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو حرف هنگامی متماثل هستند که از یک جنس و در حرکت متشابه باشند، مانند دو جیم مفتوح یا دو واو مضموم ، در برابر متخالف . چنین است در شرح مواقف ، ولیکن در فن صرف آرند که مت
حرف متماثللغتنامه دهخداحرف متماثل . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ث ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متماثله شود.
حرف متماثللغتنامه دهخداحرف متماثل . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ث ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متماثله شود.