متمثللغتنامه دهخدامتمثل . [ م ُ ت َ م َث ْ ث ِ ] (ع ص ) پدیدکننده ٔ مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اقامه کننده ٔ مثل و مثل آورنده . (ناظم الاطباء). || آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رج
متماثللغتنامه دهخدامتماثل . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) مشابه و مانند همدیگر شونده . (غیاث )(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همسرو مانند هم و مثل هم . (ناظم الاطباء). || بیماری که به به شدن نزدیک شود. (آنندراج ). بیمار به شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع
حرف متماثللغتنامه دهخداحرف متماثل . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ث ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متماثله شود.
حدسلغتنامه دهخداحدس . [ ح َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). سرعت . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بشتاب رفتن . || الرمی ، و منه الحدس و هو الظن . (معجم البلدان ). حدس بسهم ؛ به تیر زدن . تیر زدن . (منتهی الارب ). || غلبه کردن در انداختن کسی را. || فروخوابانیدن . افکندن . بیفکندن . (تاج المصادر
محسوسلغتنامه دهخدامحسوس . [ م َ ] (ع ص ) به حس دریافته شده . آنچه به حواس ظاهر دریافته و ادراک شود. مقابل معقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل معقول یعنی آنچه به قوای باطنی و عقل دریافته شود. دریافته شده به یکی از حواس خمسه . (غیاث ) (آنندراج ). دریافت شده . لمس شده . دانسته شده . (ناظم الاطبا
قاطیغوریاسلغتنامه دهخداقاطیغوریاس . (معرب ، اِ) مقولات عشرة. (اساس الاقتباس چ دانشگاه ص 34). واضع منطق افتتاح این علم به ایراد ذکر اجناس عالیه کرده است که آن را مقولات عشره خوانند و هر چند رأی متأخران آن است که به سبب آنکه تعیین طبایع کلیات چه عالی و چه سافل و اش
حدوث عالملغتنامه دهخداحدوث عالم . [ ح ُ ث ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح کلام و فلسفه ) مسبوق به عدم بودن جهانست . و این مسئله از مسائل غامض علم کلام و فلسفه است و عده ای از فلاسفه ٔ اسلام درباره ٔ آن کتب مستقل نوشته اند چنانکه دوازده کتاب که در این باره نوشته شده در الذریعه ج <span clas