متمشیلغتنامه دهخدامتمشی . [ م ُ ت َ م َش ْ شی ] (ع ص ) دونده و راننده . (ناظم الاطباء). جاری و روان شونده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به تمشی شود. || فارسیان بمعنی سرانجام یافتن کار و سرانجام پذیر استعمال نمایند. (آنندراج ).- متمشی شدن کار و جز آن ؛ جریان یافتن آن .
متمسیلغتنامه دهخدامتمسی ٔ. [ م ُ ت َ م َس ْ س ِءْ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه و دریده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تمسؤ شود.
متماشیلغتنامه دهخدامتماشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به همدیگر رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تماشی شود.
متمسحلغتنامه دهخدامتمسح . [ م ُ ت َ م َس ْ س ِ ] (ع ص ) آن که می مالد چیزی را بر روی چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به تمسح شود.
متمشعلغتنامه دهخدامتمشع. [ م ُ ت َ م َش ْ ش ِ ] (ع ص ) پاک کننده خود را از پلیدی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . پاک کننده خود را از نجاست و پلیدی . (ناظم الاطباء). || کسی که میخورد هر آنچه در کاسه بود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تمشع شود.
متمعزلغتنامه دهخدامتمعز. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) روی آژنگ ناک و در ترنجیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده ابرو. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمعز شود.
ریاستلغتنامه دهخداریاست . [ س َ] (ع اِمص ) حکومت . فرماندهی . سرکاری . سروری . فرمانروایی . سرداری . سالاری . حکمرانی . (ناظم الاطباء). سری . مهتری . رهبری . زعامت . (یادداشت مؤلف ) : آمد نگاهبان ریاست فراستش آری نگاهبان ریاست فراست است .
دهالغتنامه دهخدادها. [ دَ ] (ع اِمص ) دهاء. زیرکی و جودت فکر. (غیاث ) (آنندراج ). خرد. عقل . نهیه . درایت . زیرکی . هوشیاری . هوشمندی . جودت رأی . (یادداشت مؤلف ) : مدبری که سنگ منجنیق رابدارد اندر این هوا دهای او. منوچهری .سماح
پیشکارلغتنامه دهخداپیشکار. (اِ مرکب ، ص مرکب ) شاگرد و مزدور. (برهان ). || خادم . خادمه . سرپائی . پیشخدمت . خدمتکار. پرستنده . فرمانی . فرمانبرداری . مطیع. بزرگترین چاکر و نوکر هر مرد بزرگ و صاحب دستگاه که نیابت کارهای او کند. مقابل پیشگاه : نه ماه سیامی نه ماه فلک