متنجسلغتنامه دهخدامتنجس . [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ] (ع ص ) ناپاک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آلوده و ناپاک . (ناظم الاطباء). نجس شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تنجس شود.
متنجزلغتنامه دهخدامتنجز. [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) روایی خواهنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).و رجوع به تنجز شود. || کسی که تعجیل میکند در هر چیزی بطور لیاقت و روایی . (ناظم الاطباء).
متنجزفرهنگ فارسی معین(مُ تَ نَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که از دیگری بخواهد تا حاجت وی روا کند. 2 - روا کنندة حاجت ؛ ج . متنجزین .
متناجشلغتنامه دهخدامتناجش . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) افزاینده در بیع و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افزون کننده ٔ در ربیع و جز آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجش شود. || آن که بالای دست کسی برآمده و قیمت چیزی را زیاد کند بدون آن که اراده ٔ خریدن داشته باشد. (ناظم الاط
متناجزلغتنامه دهخدامتناجز. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) همدیگر پیکار نماینده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). با همدیگر پیکار کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجز شود.
شتک کردنلغتنامه دهخداشتک کردن . [ ش َ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... به کسی )، در تداول خانگی ترشح کردن آب و مخصوصاً آب متنجس . در تداول زنان ترشح آب به کسی ، خاصه آبی ناپاک . (یادداشت مؤلف ).
ناپاکفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیعصمت، بیعفت، زناکار، شهوی، نانجیب ۲. آلوده، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث ۳. بینماز، جنب، محتلم، نجس ۴. حرام ≠ پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی، ≠ پاک
آب کشیدنلغتنامه دهخداآب کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل آب از جایی . || بیرون آوردن آب با دلو و مانند آن از چاه و حوض و جز آن . نَزْح . || تطهیر شرعی و نمازی کردن چیزی متنجس . || شستن جامه ٔ صابون زده با آب خالص تا اثر صابون بشود. || آب کشیدن زخم و جراحتی
مطهراتلغتنامه دهخدامطهرات . [ م ُ طَهَْ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیله ٔ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب . دوم زمین . سوم آفتاب . چهارم استحاله . پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال . هف
اعیان نجسةلغتنامه دهخدااعیان نجسة. [ اَ ن ِ ن َ ج ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فقها اشیائی را گویند که بذات خود نجس هستند. مقابل اعیان متنجس . و آن را نجاسات نیز گویند. محقق در کتاب شرایعالاسلام آرد: نجاسات ده قسم است : اول و دوم بول و غایط از جاندارانی که خون جهنده دارد و حلال گوشت نی