متهدیلغتنامه دهخدامتهدی . [ م ُ ت َ هََ دْ دی ] (ع ص ) راه یابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). کسی که راه می یابد. (ناظم الاطباء) : و در معالجه بیماران متهدی شدم . (کلیله و دمنه ). ورجوع به تهدی شود. || راهنمایی شده بواسطه ٔ خدا. || راست و درست . (نا
متحدیلغتنامه دهخدامتحدی . [ م ُ ت َ ح َدْ دی ] (ع ص ) برابری کننده در کاری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). معتدل و میانه رو. (از فرهنگ جانسون ). || پارسا و پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدی شود.
متعدیلغتنامه دهخدامتعدی . [ م ُ ت َ ع َدْ دی ] (ع ص ) (از «ع دو») ستمگر و ظالم .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و زجر متعدیان و آرامش اطراف به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). || کسی یا چیزی که بگذرد و تجاوز کند از دیگری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب
متهذیلغتنامه دهخدامتهذی . [ م ُ ت َ هََ ذْ ذی ] (ع ص ) زخم تباه و پاره پاره . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زخم شکافته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهذؤ شود.
متعدیفرهنگ فارسی عمید۱. تعدیکننده؛ متجاوز.۲. (ادبی) در دستور زبان، فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد.
معالجهلغتنامه دهخدامعالجه . [ م ُ ل َ ج َ / ل ِ ج ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مداوا و علاج و چاره ٔ درد. (ناظم الاطباء).درمان کردن . دارو کردن . علاج کردن . شفا بخشیدن خواستن با دوا و جز آن بیماری را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</span