متهملغتنامه دهخدامتهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) از مردم تهامه ، مقابل منجد، از اهل نجد. امتهمون انتم ام منجدون . (معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 154).
متهملغتنامه دهخدامتهم . [ م ُت ْ ت َ هَِ ] (ع ص ) (از«وهَ م ») تهمت نهنده کسی را. تهمت زننده : از آن پاکتر نیست کس در جهان که هست او سوی متهم متهم . ناصرخسرو.|| تهمت پذیرنده . (آنندراج ). تهمت نهاده و تهمت پذیرفته . || شک دارنده و
متهملغتنامه دهخدامتهم . [م ُ هَِ ] (ع ص ) آن که ناگوار شمارد آب و هوای شهری را. (آنندراج ). کسی که هوا را ناسالم می یابد. || کسی که میرود در ولایت گرمسیر. || پندارنده و گمان کننده و تخمین زننده . || شک و شبهه دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || آنکه دروغ می پندارند. (ناظم الاطباء).
متهملغتنامه دهخدامتهم . [م ُت ْ ت َ هََ ] (ع ص ) (از «وهَ م ») بدنام شده و تهمت زده شده . (ناظم الاطباء). بدنام . (آنندراج ). تهمت آلود. تهمت آلوده . مظنون . ظنین .بریم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مورد تهمت قرار گرفته باشد. به بدی شناخته شده : نیست به بد
متحملغتنامه دهخدامتحم . [ م ُ ت َح ْ ح َ ] (ع ص ) فرس متحم اللون ؛ اسپی که رنگش مایل به سرخی و سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
متهیملغتنامه دهخدامتهیم . [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) آشفته و حیران . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیم شود.
مطعملغتنامه دهخدامطعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) خوردن . || (اِ) طعام ، خوراک . ج ، مطاعم . (ناظم الاطباء). آنچه که خورند. (از اقرب الموارد) : سیری آز و نیاز خلق جهان رادر کف رادش نهاده مطعم و مشرب . سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص <span class="hl"
مطعملغتنامه دهخدامطعم . [ م ُ طَع ْ ع ِ ] (ع ص ) شیری که گرفته باشد در مشک شیرینی و خوشبویی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیری که در مشک مزه و خوشبویی گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) . || شتر و ناقه با مغز استخوان و با پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
مطعملغتنامه دهخدامطعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) بختور و مرزوق . (منتهی الارب ). مرد بختور و مرزوق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرزوق . (اقرب الموارد).
متهمشلغتنامه دهخدامتهمش . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) چشمه ٔ چاه که روان شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چشمه ٔ روان شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمش شود.
متهمطلغتنامه دهخدامتهمط. [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) آن که بستم ستاند آب را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که بطور ستم میگیرد. (ناظم الاطباء).
متهمعلغتنامه دهخدامتهمع. [ م ُ ت َ هََم ْ م ِ ] (ع ص ) کسی که از روی حیله گریه میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمع شود.
متهمکلغتنامه دهخدامتهمک . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) ستیهنده و کوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زحمت کش و ساعی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمک شود.
متهمملغتنامه دهخدامتهمم . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) جوینده و تجسس کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . تجسس کننده و تلاش کننده . (ناظم الاطباء). || شپش جوینده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمم شود.
متهم گونهلغتنامه دهخدامتهم گونه . [ م ُت ْ ت َ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) متهم وار. چون متهم : کفشگری را به گذرآموی بگرفتند متهم گونه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537).
متهمشلغتنامه دهخدامتهمش . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) چشمه ٔ چاه که روان شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چشمه ٔ روان شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمش شود.
متهمطلغتنامه دهخدامتهمط. [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) آن که بستم ستاند آب را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که بطور ستم میگیرد. (ناظم الاطباء).
متهمعلغتنامه دهخدامتهمع. [ م ُ ت َ هََم ْ م ِ ] (ع ص ) کسی که از روی حیله گریه میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمع شود.
متهمکلغتنامه دهخدامتهمک . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) ستیهنده و کوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زحمت کش و ساعی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمک شود.