متواترلغتنامه دهخدامتواتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پیاپی آینده یا از پس یکدیگر آینده به مهلت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیوسته . پی در پی . پیاپی . در پی یکدیگر آینده . متتابع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون او نه هست و نه بود
متواترفرهنگ فارسی عمید۱. پیدرپی؛ ازپیهمپیاپیآینده.۲. (ادبی) در عروض، قافیهای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد، مانند مارا و یارا.
خبر متواترلغتنامه دهخداخبر متواتر. [ خ َ ب َ رِ م ُ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع به مبحث خبر شود .
متوترلغتنامه دهخدامتوتر. [ م ُ ت َ وَت ْ ت ِ ] (ع ص ) سخت پی و گردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گردن سخت گردیده و پی سخت گردیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توتر شود.
متواتراتلغتنامه دهخدامتواترات . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متواتره . اخبار و سخنانی که آنها را نقل کرده باشند به نحوی که مفید علم باشد : ...یکی تجربیات و یکی متواترات . (دانشنامه ٔ علائی ، منطق ص 110). متواترات چنانک ، بغداد موجود است
متواترهلغتنامه دهخدامتواتره . [ م ُ ت َ ت ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث متواتر: حرکات متواتره ، جنبشهای پی درپی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تواتر شود.
متواتراًلغتنامه دهخدامتواتراً. [ م ُ ت َ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) بطور متواتر و پی در پی . (ناظم الاطباء).
خبر متواترلغتنامه دهخداخبر متواتر. [ خ َ ب َ رِ م ُ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع به مبحث خبر شود .
منیة هشاملغتنامه دهخدامنیة هشام . [ م ُ ی َ ت ُ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در ولایت طبریه ٔ شام دارای چشمه ٔ آبی است که هفت سال متواتر آبش جاری باشد و هفت سال متواتر در بندبود و هرگز این صورت برنگردد. (نزهةالقلوب ص 290).
متواتراتلغتنامه دهخدامتواترات . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متواتره . اخبار و سخنانی که آنها را نقل کرده باشند به نحوی که مفید علم باشد : ...یکی تجربیات و یکی متواترات . (دانشنامه ٔ علائی ، منطق ص 110). متواترات چنانک ، بغداد موجود است
متواترهلغتنامه دهخدامتواتره . [ م ُ ت َ ت ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث متواتر: حرکات متواتره ، جنبشهای پی درپی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تواتر شود.
متواتراًلغتنامه دهخدامتواتراً. [ م ُ ت َ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) بطور متواتر و پی در پی . (ناظم الاطباء).
خبر متواترلغتنامه دهخداخبر متواتر. [ خ َ ب َ رِ م ُ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع به مبحث خبر شود .