متوفیلغتنامه دهخدامتوفی . [ م ُ ت َ وَف ْ فی ] (ع ص ) میراننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : اذ قال اﷲ یا عیسی انی متوفیک و رافعک اِلَی َّ. (قرآن 55/3). || تمام گیرنده حق خود را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقر
متوفیلغتنامه دهخدامتوفی . [ م ُ ت َ وَف ْفا ] (ع ص ) وفات یافته شده . اسم مفعول از توفی که از باب تفعل است . (غیاث ) (آنندراج ). فوت شده و میرانده شده . مرحوم و مغفور و مرده و فوت شده . (ناظم الاطباء). مرده . (فرهنگستان ). وفات یافته . فوت شده . مرده . درگذشته . ج ، متوفیات . توضیح اینکه متوفی
متوفیاتلغتنامه دهخدامتوفیات . [ م ُ ت َ وَف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء).
متوفاتلغتنامه دهخدامتوفات . [ م ُ ت َ وَف ْ فا ] (ع ص ) تأنیث متوفی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوفی شود.
پیشکشهای تدفینیfunerary offeringواژههای مصوب فرهنگستاناقلامی که سوگواران در هنگام خاکسپاری و پس از آن برای آرامش متوفی پیشکش میکردند
متوفیاتلغتنامه دهخدامتوفیات . [ م ُ ت َ وَف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء).