متکسرلغتنامه دهخدامتکسر. [ م ُ ت َ ک َس ْ س ِ ] (ع ص ) شکننده و شکسته شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکسته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکسر شود.
متقشرلغتنامه دهخدامتقشر. [ م ُ ت َ ق َش ْ ش ِ ] (ع ص ) درخت پوست باز شده و پوست کنده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقشر شود.
متقاصرلغتنامه دهخدامتقاصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) اظهار کوتاهی نماینده و بازایستنده از امری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که باز می ایستد از کردار چیزی و آن که اظهار کوتاهی میکند. (ناظم الاطباء) : سلطان یمین الدوله محمود در آن واقعات اثرهائی نمودند
متقاصرفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا.) بازایستنده از امری ، اظهار کوتاهی نماینده ؛ ج . متقاصرین .
قصدلغتنامه دهخداقصد. [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) شکسته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رمح قصد؛ ای متکسر. (اقرب الموارد).
مشاخسةلغتنامه دهخدامشاخسة. [ م ُ خ َ س َ ] (ع مص ) پساپیش شدن و کج گردیدن شاخص . شاخس الشعاب الصدع ؛ کج کرد کاسه دوز شکاف را پس التیام نپذیرفت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شاخس الدهر فاه ؛ پساپیش شدند دندانهای او از پیری بعضی بلند و برخی معوج و بعض دیگر متکسر. (از اقرب الموارد).
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تمام کننده و به انجام رساننده و کامل کننده . (از ناظم الاطباء). مکمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، متممات . (آنندراج ) (غیاث ). || شکافته و چاک شده . (ناظم الاطباء). متکسر. (از ذیل اقرب ا
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . قاسم بن علی بن محمدبن عثمان حریری حرامی ، مکنی به ابومحمد.یکی از ادبای مشهور ایرانی از مردم بصره . او از اهل قریه ٔ مشان (میشان ) یکی از قراء بصره و صاحب مقامات معروف است . ابن خلکان گوید: او یکی از ائمه ٔ عصر خویش بود و در عمل مقامه نگاری بهره ٔ