ترجمه مقاله

مثال

mesāl

۱. موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می‌شود؛ مانند؛ شبیه؛ مشابه.
۲. (فلسفه) جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح؛ عالم مثل.
۳. فرمان؛ دستور؛ حکم.
۴. تصویر؛ شکل؛ پیکره.
⟨ مثال ‌دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] فرمان دادن: ◻︎ گر مثالم دهد به‌ معذوری / تا به ‌خانه شوم به ‌دستوری (نظامی۴: ۶۰۹).
⟨ مثال زدن: (مصدر لازم) ذکر کردن مثال.

۱. مانند، مثابه، مثل، شبیه، همانند
۲. نمونه
۳. امریه، دستور، حکم، فرمان
۴. پیکره، تندیس، مجسمه
۵. پیکر، کالبد
۶. تصویر، تمثال، نقش
۷. تمثیل، حکایت، داستان

نمونه، مانند

ترجمه مقاله