مثنالغتنامه دهخدامثنا. [ م ُ ث َن ْ نا ] (ع ص ) مکرر. دوباره : اشعار من آن است که در صنعت نظمش نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 18).فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرر
مثنافرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در نحو عربی، اسمی که بر دو کس یا چیز دلالت میکند، مانندِ زوجین.۲. (قید) [قدیمی] دوباره.
مثناcopy 4واژههای مصوب فرهنگستاناثری دوبارهسازیشده از یک اثر هنری که ازلحاظ شکل ظاهری با اصل مطابقت کند
متنائیلغتنامه دهخدامتنائی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دورشونده . (آنندراج ). برگشته به کناری دور و بسیار دور و عقب کشیده . (ناظم الاطباء).
متنیالغتنامه دهخدامتنیا. [ م َت ْ ت َ نی یا ] (اِخ ) (بخشش خدا) اسم پسر یوشا که بخت النصر وی را پادشاه ساخته از آن پس اسمش را به صدقیا مبدل نمود. و رجوع به کتاب دوم پادشاهان 24: 17 شود. (از قاموس کتاب مقدس ).
مثناءلغتنامه دهخدامثناء. [ م َ ] (ع ص ) زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث اَمثَن . زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد).
پمتینالغتنامه دهخداپمتینا. [ پ ُ ] (اِخ ) (مرداب ...) ناحیه ای است مردابی در ایالت روم که سابقاً حاصل خیز بوده و 23 شهر آباد در آن ناحیه وجود داشته است . (حواشی تمدن قدیم فلسفی ).
مثناءلغتنامه دهخدامثناء. [ م َ ] (ع ص ) زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث اَمثَن . زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد).
مثناتلغتنامه دهخدامثنات . [ م ُ ث َن ْ نا ] (ع ص ) دارای دو نقطه : تاء مثنات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثناة شود.- مثنات تحتانیه ؛ یاء. (یادداشت ایضاً).- مثنات فوقانیه ؛ تاء. تاء قرشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مثنانلغتنامه دهخدامثنان . [ م َ ] (اِ) به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است . (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از سریانی ، قسمی از مازریون . (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مَثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با «ثیملئیا» یا «خملئ
مثناةلغتنامه دهخدامثناة. [ م َ ] (ع اِ) آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخ
مثناةلغتنامه دهخدامثناة. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن . ج ، مثانی . (ناظم الاطباء). || یک تاه از تاهها. ج ، مثانی . (منتهی الار
مثانیفرهنگ فارسی عمید۱. (موسیقی) = مَثنا۲. قرآن.۳. سورههایی که در بخش دوم قرآن واقع شدهاند و تعداد آیات آنها از صد کمتر است.۴. سورۀ فاتحه.
تصدیع دادنلغتنامه دهخداتصدیع دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دردسر دادن : دادمش تصدیع نثر و میدهم ابرام نظم دانم ابرام مثنا برنتابد بیش از این .خاقانی .
ماه وشلغتنامه دهخداماه وش . [ ه ْ وَ ] (ص مرکب ) ماه مانند. (ناظم الاطباء). مانند ماه : انجم ماه وش آماده ٔ حج آمده اندتا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی . || رعنا و زیبا و معشوقه . (ناظم الاطباء). مهوش . زیبا و درخشان همچون ماه
معارلغتنامه دهخدامعار. [ م ُ ] (ع ص ) به عاریت داده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معار، یا عین معار، یا مستعاره مال عاریه است . (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ) : اشعار من آن است که در صنعت نظمش نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا. مسعودسعد.
مثناءلغتنامه دهخدامثناء. [ م َ ] (ع ص ) زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث اَمثَن . زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد).
مثناتلغتنامه دهخدامثنات . [ م ُ ث َن ْ نا ] (ع ص ) دارای دو نقطه : تاء مثنات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثناة شود.- مثنات تحتانیه ؛ یاء. (یادداشت ایضاً).- مثنات فوقانیه ؛ تاء. تاء قرشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مثنانلغتنامه دهخدامثنان . [ م َ ] (اِ) به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است . (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از سریانی ، قسمی از مازریون . (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مَثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با «ثیملئیا» یا «خملئ
مثناةلغتنامه دهخدامثناة. [ م َ ] (ع اِ) آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخ
مثناةلغتنامه دهخدامثناة. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن . ج ، مثانی . (ناظم الاطباء). || یک تاه از تاهها. ج ، مثانی . (منتهی الار