مجامله کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجیز گفتن، چربزبانی کردن، تملق گفتن، مداهنهگری کردن ۲. زبانبازی کردن، شیرینزبانی کردن
مجاملةلغتنامه دهخدامجاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) با کسی نیکویی نمودن . (المصادر زوزنی ). نیکویی کردن . (آنندراج ). ورجوع به مجاملت شود. || به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مزاملةلغتنامه دهخدامزاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) عدیلی کردن بر یک زامله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دولنگه ٔ بار شتر را برابر کردن . (ناظم الاطباء). || ردیف شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بر مرکوبی با هم سوار شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجاملاتلغتنامه دهخدامجاملات . [ م ُ م َ / م ِ ] (ع اِ) ج ِ مجاملة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاملة شود.
مجامله کارلغتنامه دهخدامجامله کار. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که چرب زبانی و تملق پیشه سازد. کسی که با مردم چرب زبانی کند. کسی که تملق بکار برد. و رجوع به مجامله و مجاملة و مجاملت شود.
مجاملهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تملقگویی، مجیزگویی، چربزبانی، زبانبازی ≠ مجاهلت، مجاهله ۲. خوشرفتاری، مجاملت
مجاملهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تملقگویی، مجیزگویی، چربزبانی، زبانبازی ≠ مجاهلت، مجاهله ۲. خوشرفتاری، مجاملت